آیا ازدواج مقبره ی عشق است؟ (2)
لطفا قبل از مطالعه ی این یادداشت، نگاهی به این مطلب بندازین: راز عشق های ناگهانی از نگاه یک روانکاو (3)
فرض کنیم که پسر بچهای سه چهار ساله به دایهای بس مهربان در حق وی، دل بسته و سپس ناگهان در آن سنین از او جدا شده باشد. پسر وقتی به نوجوانی یا جوانسالی رسید، دیگر هرگز به فکر آن دایه نخواهد بود، وحتی اگر از او سخن به میان آید، یادش بر اثر واپسزنی، برای وی عاری از هیجان خواهد بود. فراموشی هیجان و غالبا شخص نیز وسیلهای است برای رنج کمتر بردن و نوعی مداوا در مرتبهی خودآگاهی و هشیاری است؛ اما اگر آن مرد جوانسال، روزی به زن جوانی برخورد که با دایه (با چهرهای که به هنگام از دست دادنش در ذهنش نقش بسته) مشابهتی داشته باشد و از نگاهش نوری همانند بتابد، و زنگ صدایش طنین آوای دایه را فرایاد آورد، یا حتی جزئی از جامهی وی خاطرهای را زنده کند و یا دیدار در پارکی شبیه پارکی که دایه کودک را در آن پا به پا میبرد، صورت گیرد، ناگهان در حق زن جوانسال، کشش اسرار آمیزی احساس خواهد کرد که ممکن است سرآغاز عشقی باشد.
غالبا چنین برق کششی که به علت مشاهدهی ویژگیای بر حسب اتفاق و خصیصهای جزیی و ناپایدار جستن کند، گذراست و سحر و جادوی عشق به محض ناپدید گشتن ظواهر، زایل میگردد. بر عکس ممکن است که شناخت دقیقتر زن جوانسال و مشابهتهای دیگری با چهرههای ناخوشآیندی که مرد آنها را قبلا میشناخته مکشوف ساخته و قوای دافعه و کراهتانگیز که در ذات و جوهر به اندازهی قوای جاذبه ناخودآگاهند، به زودی زن جوانسال را کاملا منفور جلوه دهند. اما این هم ممکن است که زن جوانسال اگر بهتر شناخته شود، آشکار کنندهی شباهتهای دیگری نه با دایه بلکه با دلبستگیهای جدیدتر مرد باشد. ممکن است وی گیسوان مادر و تنومندی خاله را که در گذشته بسی مهربان و نیکوکار بوده، داشته باشد؛ ممکن است نمایشگر خصیصهای جزئی از چهرهای و حتی نقصی فیالمثل از یاری که جوان در مجلسی با او معاشرتی داشته ولی دیگر هرگز او را ندیده اما غالبا به وی اندیشیده است، باشد. بدینگونه امکانات بالقوهی عشق بر هم انباشته شده، افزایش مییابند.[1]
[1] . ر.ک: عشق، نوشته دکتر رنه آلندی، ترجمه جلال ستاری، ص 128.
لینک مرتبط: آیا ازدواج مقبره ی عشق است؟ (1)
کلمات کلیدی : ازدواج، عشق، روانکاوی