چرا و چگونه عاشق می شویم؟ (2)
برای این که بدانیم دقیقا داریم سر کی را میتراشیم لازم است توجه کنیم که ما در اینجا دو سوال داریم و آنها را از هم جداشون کنیم: 1. چرا آدمها عاشق میشوند؟ 2. چرا گاهی با یک نگاه عاشق میشوند؟
پاسخ رایج به سوال اول در فرهنگ عرفانی و فلسفی ما این است که انسانها قبل از آمدن به این دنیا، با معشوق اصلی دیداری داشتهاند و عاشقش شدهاند ولی بعد از به دنیا آمدن، حجاب تن باعث فراموشی آنها شده است. حالا در دنیا وقتی کمالی یا صاحب کمالی را میبینند فیلشان یاد هندوستانی میکند (به معنای مثبت) که تنها خاطرهای گنگ و مبهم و رنگپریده از آن، ته دلشان یا بگو روحشان یا بگو فطرتشان باقی مانده است و این باعث میشود که به آن کمال (طبیعت، علم، قدرت...) یا صاحب کمال (آدمیزاد) مهر میورزند. در واقع چون این شخص بهرهای از کمالات معشوق حقیقی را دارد و جلوهای از جمال اوست.
خلاصه آنکه انسان عاشق جمال و کمال مطلق است که از دیدگاه عرفانی ما میشود خدای تعالی و از دیدگاه افلاطون میشود مُثُل و وقتی آدم عاشق کسی میشود، عاشق صفات کمال او شده است.
از شواهد این دیدگاه یکی این است که هیچ معشوق انسانی آدم را کاملا خرسند نمیکند و دیر یا زود آن طراوت نخستین را از دست میدهد؛ دوم این که انسانهای کاملی هست که میلیونها انسان در طول تاریخ به آنها عشق ورزیدهاند بدون این که آنها را ببینند مانند حضرت محمد (ص)، حضرت علی (ع) و سایر اهلبیت (ع) یا حضرت مسیح (ع) یا در رتبهی بعدی کسانی مثل سقراط، رستم و... سوم این که در زندگی خود ما هم گاهی اول کار از کسی خوشمان میآید ولی کمکم با ویژگیها و کمالات او آشنا میشویم و شیفتهی او میشویم.
بگذریم. من با پرسش اول کاری ندارم و تا حد زیادی هم دیدگاه بالا را قبول دارم. بحث من دربارهی پرسش دوم است که به گمان من نظریهی بالا نمیتواند آن را تفسیر کند یا لااقل نظریهپردازان آن استخراج و بیان نکردهاند یا شاید هم من ندیدهام.
چند مسئله:
1. طبق نظر بالا، اول باید نسبت به کمالات شخصی یا چیزی شناخت پیدا کنیم بعد عاشقش بشویم در حالی که در موارد بسیاری آدمهایی در همان نگاه اول عاشق میشوند.
2. طبق این دیدگاه عشق ما در حقیقت عشق به صفات کمالی است که حالا در این فرد خاص وجود دارد و خود این فرد خاص اهمیتی ندارد. اگر این طور باشد پس باید اگر عاشق، با کسی مواجه شد که کمالاتش، بیشتر از معشوق اول باشد، باید همان موقع اولی را رها کند و برود سراغ معشوق دوم. البته گاهی هم همین طور است ولی همیشه این طور نیست. موارد بسیاری هست که طرف معشوقش را با هیچ کس دیگری عوض نمیکند حتی زیباتر از او، باهوشتر از و... و حتی گاهی با آگاهی از تمام معایب معشوقش.
3. طبق این دیدگاه همهی انسانها تجربهی دیدار با معشوق اصلی را داشتهاند، پس چرا گاهی از بین این همه آدم، تنها مثلا یک نفر یا دو نفر عاشق شخص خاصی میشوند و بقیه نسبت به او بیاعتنا هستند یا حس خاصی ندارند؟
اینها پرسشهایی است که من در مطالعهی چند سالهام دربارهی عشق، تنها دو پاسخ برای آنها پیدا کردهام که تا حد زیادی راضیکننده هستند (هر چند نه کاملا). نکتهی جالب این که یک پاسخ از یک روانکاو برجسته است که با مطالعهی اعماق روان آدمی به این نتیجه رسیده است و دومی فیلسوفی است که منظر هستیشناسی به مسئله نگاه کرده است. و طبیعی است که پاسخها کاملا متفاوت باشند. تا بعد.
لینک های مرتبط:
چرا و چگونه عاشق می شویم؟ (1)
راز عشق های ناگهانی از نگاه یک روانکاو (1)
کلمات کلیدی : عشق، چرایی، چگونگی، عشق در عرفان، عشق از نظر افلاطون