چرا و چگونه عاشق می شویم؟ (1)
چرا گاهی کسی را برای اولین میبینیم ولی انگار سالهاست که او را میشناسیم و بیهیچ دلیلی از او خوشمان میآید؟ تو میدونی چرا؟
یک جور دیگر بگویم منطقا ما باید هنگامی از کسی خوشمان بیاید که خوب نسبت به او شناخت پیدا کنیم و کمالاتش را بفهمیم و بعد دوستش بداریم یا عاشقش بشویم. خیلی وقتها هم همین طور است. پس چرا گاهی با یک نگاه عاشق میشویم. بعد میگوییم دست خودم نیست، کار دل است و از این حرفها.
نه واقعا سوال جالبی نیست؟ اگر بدانی چقدر به این مسئله فکر کردهام و چقدر گشتهام. این را هم بگویم که تا الان دو پاسخ برای این سوال پیدا کردهام یکی از یک روانکاو مشهور و دیگری از یک فیلسوف پرآوازه. آدم پاسخها را که بشنود کفَش میبُرد. هر چند میدانم اگر گفتم، بازدیدکنندههایی میآیند و قیافهی این جوری به خودشان میگیرند و میگویند ما خودمان این را میدانستیم یا میگویند این چرت و پرتها چیه دیگه؟ همین فکرهاست که پشیمانم میکند از این که بگویم. آقا اصلا هیچی. ولش کن. بحث رو عوض کن. خب مرغ الان کیلویی چند شده؟
حکایت: جوانی پارچهای را پیش خیاطی برد و خواهش کرد که برایش پیراهنی بدوزد و گفت: کی بهم میدی؟ خیاط گفت: هفتهی دیگه همین روز همین ساعت. جوان گفت: اوسّا من لازمش دارم هان. هفتهی دیگه نیام بگی وقت نکردم، چرخم خراب بود قبل از تو کس دیگهای تو نوبت بود تو بیجا میکنی قول الکی بدی مگه من مسخرهی تو هستم بده اون پارچهی صاحاب مرده رو اصلا نمیخوام بدوزی...
لینک مرتبط: چرا و چگونه عاشق میشویم؟ (2)
کلمات کلیدی : عشق، چگونه