طراحی وب سایت چه کسانی برای خرید کتاب به نمایشگاه نیامده بودند؟ - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] از بخشیدن اندک شرم مدار که محروم کردن اندک‏تر از آن بود . [نهج البلاغه]

چه کسانی برای خرید کتاب به نمایشگاه نیامده بودند؟

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/2/17 12:3 صبح

 

می‌دانیم که کشور عزیز ما ایران جزء کشورهایی است که بالاترین میانگین مطالعه افراد در روز را دارا است یعنی چیزی در حدود 5/23 ساعت در شبانه روز. لذا تعجبی ندارد که امروز شاهد آن هستیم که بااتفاق افتادن بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی کشور یعنی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، سیل جمعیت از مرد و زن و پیر و جوان، خرد و کلان، مثل سونامی به نمایشگاه سرازیر شوند و مشت محکمی به دهان استکبار جهانی بزنند.

شکی نیست که اکثر بازدیدکنندگان، برای خرید کتاب تاکید می‌کنم صرفا برای خرید کتاب و نه هیچ چیز دیگری به نمایشگاه می‌آیند. اکثریتی که عرض می‌کنم یعنی چیزی در حدود 99/99 درصد که این واقعا جای قدردانی دارد و باید به خود ببالیم از این همه فرهیختگی و عشق به علم و مطالعه اینا. و تنها درصد بسیار کمی هستند که برای خرید کتاب نیامده بودند. که با یک نظر (بی‌مرض) که می‌گویند اشکالی ندارد، قابل تشخیص بودند. افرادی که بعضی از آنها را می‌توان آنها را "بازدیدکننده‌نما" نامید. حتما بی‌صبرانه منتظر هستید آنها را معرفی کنم. پس زیاد معطلتان نمی‌کنم. بفرمایید ایناهاش.

 

1. دوستانی که ساندویچ همبرگر و نوشابه می‌‌فروختند.

2. گروه‌هایی از پسران (سه نفر به بالا) که بلند بلند می‌خندیدند و همدیگر را هل می‌دادند و تاکید می‌کنم بلند بلند می‌خندیدند.

3. دوستانی که آب معدنی می‌فروختند.

4. گروه‌هایی از دختران (سه نفر به بالا) که بلند بلند می‌خندیدند و همدیگر را هل می‌دادند و تاکید می‌کنم بلند بلند می‌خندیدند.

5. دوستانی که بستنی می‌‌فروختند.

6. عزیرانی که تازه ازدواج کرده و هنوز فرصت نکرده بودند بروند ماه عسل.

7. کودکان شیرینی که توی کالکسه‌ها دراز کشیده بودند و گاه در آواز افشاری، گوشه‌ی جامه‌دران را چنان چه‌چه می‌زدند که بیا و ببین و نیز پدران و مادران گرامی آنها.

8. دوستان زحمتکش خدماتی نمایشگاه.

9. آقایانی که با کت و شلوار و کراوات و عینک دودی در صحنه حضور پیدا کرده بودند.

10. دختر و پسرهای زیر بیست سالی که برای این که گم نشوند و مامان باباهایشان نگران نشوند دست همدیگر را سفت چسبیده بودند.

11. مسئولان غرفه‌ها

12. عزیزانی که توی راهروی غرفه‌ها فقط راه می‌رفتند و تنها جایی را که نگاه نمی‌کردند، میزها و قفسه‌های کتاب بود.

13. آدم‌های بیکاری که مثل نویسنده که به جای این که سرشان به کار خودشان باشد، هی چوب سیاه مردم را زاغ می‌زدند و به قول سعدی در پوستین خلق می‌افتادند. که در این زمینه اسنادش هم که خوشبختانه موجود است بفرما.

یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبد بودم و شب خیز و زاهد و پرهیزکار. شبی در خدمت پدر رحمت اللّه علیه نشسته بودم و همه شب چشم بر هم نگذاشتم و با قرآن مأنوس بودم. عده ای گرد ما خفته بودند، به پدر گفتم: یکی از اینان سر برنمی دارد تا مناجات و نمازی به جا آورد، چنان خواب غفلت بر آنان چیره شده که گویی مرده‌اند. پدر گفت: تو نیز اگر بخفتی، به از آنکه در پوستین خلق افتی. (ای قربون دهنت سعدی جون: نسخه‌ی لاس وگاس)

 نبیند مدعی جز خویشتن را         که دارد پرده پندار در پیش

 گرت چشم خدابینی ببخشند            نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش

 

 




کلمات کلیدی : گلستان سعدی، نمایشگاه کتاب، بازدید کننده نما