تهران، روزی صدهزار تومن!
با ناصر رفته بودم تهران. آن طور که میگفت، پنج- شش سالی از آخرین باری که آمده بود تهران، میگذشت. توی نیم ساعتی که از خیابان انقلاب و بعد میدان ولیعصر (ع) گذشتیم، صندوق صدقهای نبود که ناصر چیزی در آن نیندازد. گفتم: بیا و عابر کارتت رو با رمزش بذار تو کیفِ کارتت و بنداز تو صندوق صدقه و خیال خودت و ما رو راحت کن.
ناصر لبخند تلخی زد و گفت: محمد این حدیث رو شنیدی که سوسوا ایمانکم بالصدقه؟
- آره. منظور؟... اتفاقا اولین بار که اونو دیدم توی تابلوی اعلانات حوزه بود. سال اول بودم. وقتی دیدمش از کلمهی اولش خندهام گرفت، فکر کردم اشتباه تایپی شده که اینجوری نوشتنش. ولی رفتم دنبالش دیدم نه درسته...
- به نظر تو آدم تو تهران روزی چند تومن باید صدقه بده تا ایمانش حفظ بشه؟
لبخند شیرینی! زدم و گفتم: راستش نرخهای خدا دستم نیست و عقل ما هم خیلی به حساب و کتاباش (قربونش برم) قد نمیده. ولی اگه دست من بود، با این اوضاعی که تهران داره، کمتر از صد هزار تومن، واسه یه روز، قبول نمیکردم اونم جرینگی!
- پس خدا رحم کرده.
- ناصر! ببین یه صندوق صدقه هم اون طرف خیابونه. بزن بریم.
...
_______________________________________________________________
(1) حکمتی از حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه به معنای ایمان خود را با صدقه نگهداری کنید.
کلمات کلیدی :