بلوغ مریم!
مریم برای من مثل خواهر کوچکترم میماند. از زمان کودکیاش او را میشناسم. وقتی بچه بود بارها بغلش کردهام، تا قبل از کلاس سوم ابتداییاش بارها او را بوسیدهام. بارها او را بردهام و برایش بستنی و لواشک خریدهام. تا همین الان که سوم دبیرستان است هنوز به من میگوید عمو و البته گاهی هم حاجآقا.
پدرش و پدرم دوستان قدیمی هستند. به خاطر شغل پدرش، ده دوازده سالی است که رفتهاند تهران ولی معمولا تابستانها یکی دو هفتهای بر میگردند شهرستان و دو سه روزی هم خانهی ما میمانند.
هم خوش بر و روست هم سر و زباندار و هم پر شر و شور. توی فک و فامیل و دوست و آشنا خوشلباستر از او نداریم. هم خودش خوشسلیقه است و هم مامانش به سر و وضع او خیلی اهمیت میدهد هم پول بابا کلا در اختیار این دختر یکی یه دونه است.
اگر کسی او را نشناسد، فکر میکند تو عمرش یک رکعت نماز هم نخوانده ولی خدا را شاهد میگیرم یک روز نماز یا روزهی قضا هم ندارد.
دو نکتهی جالب دیگر از او؛ یکی دربارهی سوالات شرعی اوست که در ماه لااقل دو سه بار از تهران زنگ میزند و میپرسد. دوم علاقهی شدید او به آیتالله خامنهای است. اگر کسی جرات دارد جلویش حرفی دربارهی ایشان بزند. با حرف میخوردش.
البته اشکالاتی هم دارد. مثلا گاهی وقتها خیلی حجابش را رعایت نمیکند یکی دیگه این که این جوری که متوجه شدهام گاهی از این موسیقیهای آت و آشغال گوش میکند.
چند روز پیش آمده بودند خانهی ما. پشت کامپیوترم نشسته بودم و داشتم مینوشتم آمد. گفت: مزاحم نیستم؟ دست کشیدم گفتم: نه. خواهش میکنم بفرمایین. و رفتم یک صندلی آوردم گذاشتم آن طرفتر. نشست.
- عمو توی مسالهی بلوغ یه سوالی برام پیش اومده میخواستم بپرسم. توی رساله نوشته علائم بلوغ سه تاست. رسیدن به نه سالگی، پریود شدن و غیره درسته؟
- آره.
آقا حالا من دیگر از خجالت سرم را پایین انداخته بودم. البته قبلا هم سوالاتی که مربوط به احکام خاص زنان بود از من پرسیده بود ولی خب تلفنی بود. سعی کردم طبیعی باشم که خجالت نکشد و مسئله را بپرسد.
- یکی از دوستام میگه قبل از نه سالگی خون دیده حالا اون علامت بلوغش بوده؟
- نه. علامت بلوغ نیست.
- مرسی عمو.
بلند شد که برود دیدم فرصت مناسبی است. گفتم: مریم خانم! البته بلوغ یک علامت دیگر هم دارد. مکثی کرد و دوباره نشست گفت: واقعا! گفتم: واقعا.
-چی؟
- یه لحظه صبر کن!
گلستان سعدی رو روی سیستم داشتم. اجرا کردم و حکایتی از آن را برایش خواندم:
طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. گفت: در مسطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیم بر آمدن موی پیش اما در حقیقت یک نشان دارد. پس آنکه در بند رضای حق (جلّ و علا) بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آنکه درو این صفت موجود نیست، به نزد محققان بالغ نشمارندش.
- اگه میشه لطفا این رو برام پرینت بگیرین...
بعد از این گفت و گو در بقیهی روز پیدا بود چیزی فکرش را مشغول کرده است...
کلمات کلیدی :