بمب دست ساز!
مدتی پیش برای یک سفر کاری، با یکی از دوستان سوار قطار شدیم. چند دقیقه بعد از ورودمان به کوپه، مامور سالن روزنامهای آورد. دوستم گرفت و کمی بعد دوستم با آرنجش سقلمهای به من زد، که مشغول تماشای مناظر بیرون بودم. روزنامه را نشانم داد و باانگشت خبری را...
بیش از 15میلیون جوان مجرد در انتظار ازدواج به سر میبرند. (جام جم 14 آذر 1387)
- نظرت چیه؟
گفتم: چه عرض کنم؟!
خودش گفت: با این بیکاری و بیپولی، دیگه بیشتر از این نباید توقع داشت. از اینا که بگذریم تازه، بهونهگیریها و توقعات بیجای دو طرف و خرجهای زائد و چشم و هم چشمی و رسم و رسوم غلط رو هم که دیگه پیاز داغشه.
حاجآقایی که رو به روی من نشسته بود فرمود: یه چیز دیگه هم هست. توکل و قناعت هم متاسفانه کم شده و بیتقوایی. باور نمیکنید؛ یه خانوادهای چند وقت پیش اومدن مسجد پیشم و ازم خواهش کردن یه کمکی به پسرشان بشود که میخواهد عروسی کند. رفتم رو زدم به چند تا آدم خیّر. پولی جمع کردم. بعد دیدم شب عروسیاش رفته ارگ و مطرب و کوفت و زهرمار آورده و چند صد هزار تومان خرج این بند و بساط کرده!
یک دانشجوی عمران دانشگاه اراک کنار دست حاجآقا نشسته بود گفت:
- مشکل، بیکاریه. دولت باید یه کاری بکنه. من اینقدر رفیق لیسانسهی بیکار دارم. کی به فکر ازدواج میافته.
کوپه چهار تخته بود و دیگه نوبت من. من هم بایستی عرض اندامی میکردم. گفتم:
به نظر من. این یه بمبه. یه بمب دستساز. خیلی فرقی نمیکنه باعث و بانیش کیه و چیه؟ مهم اینه که این بمب الان هست و ما هر روز توی ستون حوادث دربارهی انفجار قسمتهایی از اون اخباری میخونیم. خدا خودش رحم کنه!
کلمات کلیدی :