کبوتر نامه بر، یادش بخیر!
می دانم که اگر لب تر کنم بگویم که ما در عصر ارتباطات هستیم ، از فرط تکرار یخه ی مبارک خود را ممکن است پاره شاید هم پوره ی سیب زمینی بفرمایید.لذا نمی گویم.
تلفن و چت و پیامک و فلان و بهمان همه قبول.همه لازم ، همه مفید و از هر کدامشان هم کاری بر می آید که از بقیه بر نمی آید.ولی این وسط فکر نمی کنید به یکی ظلم شده؟یکی کلا از زمین اوت شده؟...نامه.
من یکی که فکر می کنم جاش خیلی خالیه.منظورم نامه های صدتایه غاز (هر ده میلیون تومان دقیقا می شود یک غاز ونیم) اداری یا نامه های دزدکی (دور از چشم پدر ومادر) دو ناجنس، نیست.منظورم نامه هایی است که اون قدیم قدیما .وقتی کسی از دوستی و محبوبی دور می افتاد، پر عقابی را می زد توی دوات، چند خط می نوشت و به پای کبوتری گره می زد و بوسه ای به سرش می داد و پر می داد. و دلش را نیز با آن.و چه روزها و هفته ها و ماه ها و بل سالها چشم به آسمان داشت و انتظار می کشید...بهترین نمونه ی آن در این روزگار ما (به استثنای استفاده از کبوتر)نامه های بچه های جبهه است.وصیتنامه را می گویم که آن بحث جدایی دارد.
به نظر من هیچ چیز جای نامه را نمی گیرد.آخر بعضی وقت ها آدم می خواهد یک حرفی را به کسی بزند و جنس حرف طوری است که نمی شود به طور زنده آن را گفت. یعنی همان شرم حضور(تلفن و چت و پیامک همه یه جوری ارتباط زنده هستند.نه؟ ).دیگر این که گاهی باید حرفی را بزنی دربری.یعنی طرف باید یک مدت روی آن فکر کند بعد جوابت را بدهد.یا اصلا یک حرفی است که فقط باید بزنی و اصلا جوابش را نمی خواهی.هیچ کدام از این حرف ها را با وسایلی که در بالا گفتم نمی شود گفت.لااقل من نمی توانم بگویم.شما را نمی دانم؟
می فرمایید ایمیل؟ محیط مجازی نه چندان پاکیزه ی یاهو و جی میل و ...کجا و صفا و صداقت کاغذ و دستخط یار و عطر نوشته ی او کجا؟ می توانی خط ایمیل را روی چشمهایت بگذاری.می توانی بر مانیتورت بوسه ها بزنی؟ من که نمی توانم شما را نمی دانم!
کلمات کلیدی :