پریشان گویی وبلاگی!
اول، سلام.
دوم، تبریک تولد امام باقر - بر او هزاران سلام باد- که خیلی چاکرشم.خیلی.
سوم، بابا از رو رفتم.
بعدش، اسمش را زهرا گذاشتم.قربونش برم.
دو تا بعدش، یک کارت سوخت مامانی دارم، کسی خواست، لیتری اِن تومان در خدمتیم.فقط لو نره!
سه تا بعدش، این یانگوم هم، عجب حالی از بانو چویی می گیرد.
چهار تا بعدش، بعضیا کنارم نشستن، میگن این یادداشت یک کم لوسه! واقعا این جوریه؟
پنج تا بعدش، سپهری گفت:
...کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بر دارد از لانه ی نور
و از او می پرسی:
خانه ی دوست کجاست؟
آخریش، اسمش رو زهرا گذاشتم.به یادِ آن که پدر بوی بهشت را از او می شنید.سلام خدا و فرشتگان خدا بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد.
کلمات کلیدی :