هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی!
یادش بخیر. سال 71. دانشگاه شهید بهشتی. ولنجک، خوابگاه. هم اتاقی ام.بچه ی ملایر بود. حسابداری می خواند. نوار را گذاشت داخل واکمن خاکستری اش. مردی با صدایی گیرا شعر می خواند:
قاصدک هان چه خبر آوردی؟
پرسیدم: "این کیه؟"
گفت: "اخوان ثالث."
مهدی اخوان ثالث. استادِ کنار هم نهادن کهن ترین واژه های ادب پارسی و کوچه بازاری ترین کلمات امروز پارسی زبانان. استاد بلامنازع تتابعِ اضافات (پی در پی در آوردن مضاف و مضاف الیه)
شعری فخیم و استوار با لحنی حماسی و در عین حال، گاه بسیار عاطفی و رمانتیک. شعری اجتماعی با زبان رمز.
بعدها نوارکاستش را خریدم. هنوز هم دارم و گاه گاهی دل تنهایی ام را تازه می کند.
زمستان، به نظرم، معروفترین شعر اوست.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می اید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟...
کلمات کلیدی :