نامه ی وبلاگی
مامانم گفته همیشه اول سلام کنم بعد حرف بزنم واسه همین اول سلام.چطوری،خوبی؟خوش میگذره؟
خواستم بگم چیزای مهمی توی وبلاگت اتفاق افتاده که خیلی وقته منتظرشم.و از این بابت واقعا خوشحالم.پیداس تصمیمات مهمی گرفتی و میدونم درباره ی بعضیاش خیلی با خودت کلنجار رفتی تا خودتو راضی کردی و از برج عاج به سلامتی پایین اومدی.(شاید هم اصلا بالای این برج چندین طبقه نرفته بودی).
پنجمندش هر وقت یاداشتاتو میدیدم هم از فونتش وهم ازاندازش زهره ترک میشدم.دیگه از رنگ خفن قالبت که توی عروسی و عزا سیاه بود چیزی نمیگم.دمت گرم که عوضش کردی و گرنه خونم گردنت بود.
چهارمندش خیلی خوب شد که به این نتیجه رسیدی که میشه(شایدم بره س) وبلکه باید بعضی از حرف ها رو خودمونی گفت و نوشت.
سومندش بالاخره قبول کردی که وبلاگ نویسی با منبر رفتن و شعار دادن و مقاله ی علمی نوشتن (که همه خوبن و سر جای خود شون لازم ) تفاوت داره.
دومندش به این ضرب المثل بسیار معروف هندی! که میگه : اگر نمک نثر ادبی و احساسی در ویبلاگ (تلفظ هندی وبلاگ) زیاد شداهه ویبلاگ شوما مثل ویبلاگ من بی نمک خواهد شداهه ، عمل کرداهه وسوژه از زندگی روزمره انتخاب کردیداهه. به شما من تبریک کیلی کیلی گفتاهه.
اولندش بنده شنید کی شوما موتور نو گرفتاهه. تبریک گفتاهه .یک بوق به یاد ما زنداهه.تشکر باز کرداهه و شوما با من خدا حافظی من کرداهه.
کلمات کلیدی :