مراحل وبلاگ نویسی
در این مرحله جوان خام(چون بسیار سفر باید تا سوخته - ببخشید پخته - شود خامی) با دیدن چند نفر از دوستان و فک و فامیل که دائما برایش فک می زنند و کلاس می گذارند که وبلاگ من اِله وبلاگ من بلِه،و همچنین کمی تا قسمتی نیاز به ابراز وجود و احیانا دقٌ دلی سر دیگران در آوردن ونیز سر سوزن ذوقی و خود را معلم ثالث دانستن و احیانا یک خرده احساس وظیفه وِ بیکاری و مجانی بودن وبلاگ زدن (بر وزن دکان زدن) و دوستان ناباب و صد البته ذغال خوب و... همه و همه دست به دست هم می دهند و مقاومت او را درمقابل این سیل خانه بر انداز، شدیدا در هم می شکنند،شکاندنی.
در این مرحله دیگر او گرفتار شده است و آرام آرام با زیر و بم فنی و غیر فنی کار آشنا می شود.تلفن های پی در پی به دوستان کذایی که اگه بخوام این کار رو کنم چی بکنم و باقی ماجرا.پست پشت پست، دم به دم آمار باز دید کننده ها ونظرات را چک کردن .اما دریغ از یک باز دید کننده و افغان از یک نظر.التماس آغاز می شود.فِرت و فِرت برای دیگران کامنت می گذارد مخصوصا برای کله گنده ها .توی هر گروهی که سر راهش بیاید عضو می شود.پیام دوستی پشت پیام دوستی، گیر دادن پشت گیر دادن،اما باز هم خبری نیست که نیست. خسته می شود.عجز ولابه می کند.رنگ وبلاگش تیره یا خاکستری می شود.غزل خداحافظی می نویسد.تهدید می کند.بد و بیراه می گوید .همه را متهم می کند.افسرده می شود.پشیمان می شود.به خودش و همه ی مسبٌبان بدبختی اش لعنت می فرستد.در این جاست که این فریب خوردگان به دو قسمت مساوی تقسیم می شوند.دسته ی اول کسانی که باز هم هیچ کس تحویلشان نمی گیرد که در این صورت با کلٌی فحش و فضیحت و آبرو ریزی و آبرو بری،وبلاگ خود را شجاعانه حذف می کنند که در این صورت سعادت دو جهان را ازآن خود کرده اند.دسته دوم کسانی هستند که بالاخره زور زدن هایشان نتیجه می دهد و آمار بازدید کننده هایشان به دو سه نفر می رسد و احیانا یک کامنت آبکی هم بهشان صدقه می دهند.از این جاست که بدبختی او تازه شروع می شود او که نشئگی اولین کامنت و بَه بَه و چَه چَه را زیر زبان مزمزه کرده و به مذاقش خوش آمده،به دنبال بدست آوردن مقادیر بیشتری از آن به راه می افتد.پشت سرهم یادداشت از خودش در می کند.تند تند وبلاگ های پر طرفدار را می خواند.درباره ی موفقیٌتشان تحقیق می کند .کتاب و مجله و مصاحبه و خلاصه هر مطلبی که بتواند آمار او را بالا ببرد قورت می دهد.اما از آن طرف، از خورد و خوراک می افتد. چشمانش گود می نشیند.کم کم اطرافیان متوجه یک چیزهایی می شوند و حتی ممکن است والدین از او بخواهند که آزمایش خون و چیزهای دیگر بدهد و...
3- دستگیری:
این جاست که دست گیری ها (از باب گر دست فتاده ای بگیری مردی- و در قسمت خواهران - زنی.) آغاز می شود کسانی مثل خودش پیدا می شوند و شروع می کنند به نان بربری و سنگک قرض دادن به همدیگر.من بمیرم تو بمیری ها غوغا می کند.این جاست که کم کم متوجه ستون نوشته های وبلاگ های بر گزیده می شود و دائما پارسی بلاگ را چک می کند اما خبری نیست که نیست.می بیند که متن هایی به مراتب آبکی تر و سطحی تر از او (دست کم به گمان او) انتخاب می شوند اما کسی محلٌ ...هم به یادداشت های او نمی گذارد.به دست اندر کاران پارسی بلاگ شک می کند.آرام آرام شک او قویتر می شود..غمگین می شود. جزٌو ولز می کند،حس میکند به او ستم شده تا بالاخره طاقتش طاق می شود و شروع می کند به دری وری گفتن. اول به دور و زمونه ی نامرد که او را به این راه کشانده بعدشم زبانم لال به صدر تا ذیل پارسی بلاگ(خداییش این فقره و بعضی از فقرات پیشین و پسین راسته ی کار ما نبود.آخه من بچه ی خوبی هستم.مامانم میگه)اما دیری نمی گذرد که نام یادداشت خود را در اولین سطر منتخب ها می بیند.این جاست که استغفار می کند به صداقت و کاردانی پارسی بلاگیان ایمان می آورد از آنها تعریف می کندو...کم کم راه و چاه انتخاب شدن را یاد می گیرد و فرت و فرت پست هایش انتخاب می شوند.ولی از آن جایی که دَر همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد.اتهاماتش سنگین و پرونده اش تکمیل می گردد، محکوم می شود،حکم صادر و نوبت مجازات می رسد.
4- مجازات:
این جا آخر خطٌه.او که همیشه این جمله را درفیلم های پلیسی شنیده بود حالا می بیند درباره ی خودش هم پیشامد کرده.بله، وبلاگ او انتخاب شد.کیفور می شود.هوار می کشد به همه جا تلفن می زند،ایمیل می کند،اس مس هوا می کند.به کی؟به هر کسی که به ذهنش برسد. از عمه و خاله و مادر بزرگ و پدر بزرگ و پسر دایی وپسر عمو و زن دایی و زن عمو گرفته تا پدر خانم و برادر خانم وبچه محل و همکلاسی و... خلاصه هر کسی را که او تا به حال حداقل یک بار جلویش کم آورده، یا طرف مقابل زیادی کلاس گذاشته با خبر می کندتا کفِشان را اساسی ببرد.غافل از این که بعد از این نشئه گی ،چنان خماری به سرش می آید که نگو.بیچاره! بکِش!دستپخت خودته! حالا مجبوری هی تند تند یادداشت از خودت بدر بکنی،به کامنت ها جواب بدهی،لینک بدهی،لینک بگیری، و گرنه آماری که با این همه خون دل بدست آورده ای دود می شود می رود زمین.برای هر حرفت هزاربار سین جین می شوی و باید تا ریال آخر حساب پس بدهی.این جاست که شروع می کند به بد و بیراه گفتن به خودش و همه ی باعث و بانیان بد بختی اش.اما دیگر کار ازکار گذشته است.الفاتحه.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- می توان گفت بعضی یا همه ی این مراحل برای حدود 51 درصد از مبتلایان عزیز اتفاق می افتد.البته از آن جایی که انسان بسیار پیچیده اس،ممکن است کسی از مراحلی جز آن چه ما گفته ایم به مجازات برسد!
2-در همین زمینه مراکزی با همکاری شهرداری،نیروی انتظامی،اتحادیه ی نانوایان و اتحادیه ی آرایشگران،برای بازپروری عزیزان گیر افتاده دایر شده است.که در صورت نیاز آدرس را به طور خصوصی برایتان می فرستیم.(مژده این که حق العمل پس از درمان دریافت می گردد).
کلمات کلیدی :