مدل دینداری ما!
گاهی فکر میکنم، دعاهای عهد ناتمام ما، مدل دینداری ماست (البته شما را نمیدانم). فضیلت خواندن چهلروزهی دعای عهد را میشنویم و به امیدی استارت میزنیم و روشن میشویم و چند صباحی ماییم و صدای العجل العجل ما و شِرتوپِ(1) پایمان که سر و همسر که هیچ، همهی در و همسایه را هم بیخواب میکند. اما دریغ که طولی نمیکشد که دیگر صدای نازنین العجل ما در کهکشان راه شیری نمیپیچد. چرا؟ مثلا چون نماز صبحمان قضا شده زیرا دیشبش دیدار چلسی با آرسنال بوده یا کتاب دعایمان همراهمان نیست و کلی بد و بیراه به خودمان که چرا از حفظ نیستیم یا این که امروز صبح حسش نیست "هنوز که اولش هستم و دوباره شروع میکنم".
کاش ماجرا به همین جا ختم میشد! ولی نه، درکارهای دیگرمان هم، همین آش رشته است و همین کاسه. این طوری است که عرض میکنم دعاهای عهد ناتمام ما، مدل دینداری ماست. یعنی این که ذاتا آدم خوبی هستیم یا لااقل خیلی خردهشیشه نداریم. با گرایشی فطری به خوبیها و انگیزهای برای خوب بودن و خوب شدن و خوب ماندن. تصمیم میگیریم که حرکت کنیم و میکنیم ولی افسوس که طولی نمیکشد که پنج چرخ (با زاپاس) پنجر میکنیم و صدای فِسفِس ما در کهکشان راه شیری طنین میافکند.
بعد سر راه میایستیم و به اولین اتوبوسی که جلویمان سبز میشود، اشاره میدهیم و سوار میشویم.
- سلام
- سلام جونم خوش اومدی. بفرما هر جا دوست داری بشین. واسه همه جا هست.
- ببخشید مسیرتون کجاست؟
- جهنم!
- بله. متوجه شدم. خیلی ممنون. اسم شریف شما؟
- بابات، "آدم" بهت نگفته. منم دیگه. تو بهشت، از اون درخته خوردند. کار ما بود.
- آهان. حالا یادم اومد. مرسی. ارادت داریم.
...
ولی خدا کند. قبل از ایستگاه آخر پیاده شویم. آمین.
_________________________________________________________
(1) صدایی که از برخورد دست بر روی پا در آخر دعای عهد ایجاد میشود.
کلمات کلیدی :