غارت بعد بخشش!
گفتم پسته میخوای؟ گفت: آله!
- دهنت رو باز کن! آهـــــــــــــان. عزیز بابا!
نگاهی به دستم کرد که پر پسته بود... وروجک همه را میخواست آن هم به زور. هر کاری کردم که کمی هم برای خودم بماند نشد. حوصلهی گریهاش را نداشتم. ولی همه که تو یک دستش جا نمیشد. عروسکش را هم زمین انداخت. حالا هر دو دستش پر بود. داشت عقبعقب از من فاصله میگرفت. گفتم: زهرا جان یه کم به بابا میدی؟
منتظر عکسالعملش شدم. جلو آمد و یک مشتش را تو کف دستم خالی کرد.
خانمم که داشت صحنه را نگاه میکرد خندهاش گرفت. گفت: نه به اون غارت کردن نه به این بذل و بخشش!
گفتم: غارت از روی خود محوری کودکانه بود و بخشش از روی عاطفهی دخترانه. حالا اگه پسر باشه عمرا حتی یه دونه از اونا رو هم برگردونه...
کلمات کلیدی :