صخره نوردی خانوادگی!
او هم مثل من توی اتوبوس سرپا ایستاده بود. یک دستش به میله و یه دستش هم ساک کوچکی که همچنان روی دوشش بود. از هیکلش معلوم بود. پرسیدم: چی میری؟
- صخره نوردی حاج آقا.
خندیدم.
- تو هم رفتی از پیغمبرا جرجیس رو گرفتی!
او هم خندید.
- آخه حاج آقا این رشته واسه زندگی ماها خیلی به درد میخوره.
- چطور!؟
- خب من الان دو ساله ازدواج کردم. یه بچه دارم. پدرم خودش مستاجره یه اتاق رو هم داده به ما. این جوری که حساب کردم با پساندازی که میتونم با درآمد فعلیام بکنم دقیقا 275 سال و نیم دیگر میتونم یه خونهی نقلی بخرم. تازه اگه قیمتا همین جوری بمونه.
از پنجره به بیرون نگاهی کرد و ...
وام مسکن هم که نه پولش رو دارم که توی بانک بخوابانوم که وام بهم تعلق بگیره و نه اگه داشتم، با اون وامی که میدن، میشه خونهای با شرایطی که بانک گذاشته پیدا کرد.
- این طرح 99 ساله چی؟
- حاج آقا ببخشید هان. جسارت نباشه. دلتون خوشه... منظورشون این بوده که 99 سال دیگه اجرا میشه.
- بالاخره من نفهمیدم این حرفا چه ربطی به فایدهی صخرهنوردی داره.
- همین دیگه. چند وقت دیگه مجبور میشم دست زن و بچهام رو بگیرم برم غارنشینی. با خانمم هم صحبت کردم اونم قراره صبحها بره باشگاه که واسه خانوماس.
...
- ببینم. شهریهاش چقده؟
- حاجآقا ایول. شما هم؟
- چرا که نه. کی بیام؟ چند شنبههاس؟...
کلمات کلیدی :