ذوب یا خمیر؟
از قدیم و ندیم گفتهاند: ماهی را هر وقت از آب بگیری کیلویی 1500 تومان کمتر نیست. در همین راستا چند روز پیش بالاخره دل به دریای خزر زدم و تصمیم گرفتم جیبم را به چالش بکشم و گواهینامهی رانندگی اتومبیل را بگیرم که اگر گیر و گرفتی پیش آمد به درد میخورد. با پرداخت 83 هزار تومان ناقابل، که منجر به پریدن برق سه فاز از کلهی بنده شد، فاز اول این پروژه کلید خورد و دیروز اولین جلسهی رسمی غیرعلنی بود و آموزش آییننامه.
این کلاس باکلاس علیرغم ترکیب جمعیتیاش (که همه جور جنسی در آن پیدا میشد) و استفادهی بهینهی بعضی از حضار محترم از مزایای کلاس مختلط، نتایج مفیدی هم در برداشت که به بیان پارهآجری از آنها بسنده خواهیم نمود.
نتایج کلاس دیروز:
نتیجهی اقتصادی بیربط:
یکی از مصادیق بارز صرفهجویی، بازیافت مجدد کاغذهای باطله از طریق خمیر کردن آنهاست.
نتیجهی صنعتی نامربوط:
صنعتِ ذوب آهنآلات، میتواند در تبدیل آهنپارههای مضر به کالاهای مفید مصرفی نقش مهمی را ایفا نماید.
نتیجهی منطقی با ربط و مربوط:
اگر رانندگی این است که در کتاب آییننامه نوشته پس آنچه ملت میکنند چیست؟ اگر هم رانندگی آن است، پس آنچه که در کتاب فوق الذکر نوشته شده چیست؟
پس منطقاً یا باید کتابهای آییننامه را به کارخانهی بازیافت کاغذ، جهت خرد و خمیر کردن فرستاد. یا خودروها را (بعضا با راننده) به کارخانهی ذوب آهن گسیل نمود.
که در حالت دوم برای رفع مشکل حمل و نقل میتوان از وسایل نقلیهی سالمتر، ارزانتر و ایمنتر از قبیل خر، یابو، الاغ، فیل (درون شهری) قاطر، اسب، شتر یک کابینه و دو کابینه (برون شهری) استفاده نمود.
کلمات کلیدی :