دنیا و داماد
یک وقتی داشتم حافظ می خواندم.خواجه ی شیراز توی یکی از غزلها، توی مصرع اولِ یک بیتی، می گفت:دل به دنیا مبند و این ها، بعد توی مصرع دوم دلیلش را می گفت:...که این عجوزه عروس هزار داماد است.
بعد از آن همیشه از خودم می پرسیدم آخر و عاقبت این دامادها با این عروس چه می شود.هر چی هم به دفاتر ثبت ازدواج ها سر زدم چیزی دست گیرم نشد از سازمان ثبت احوال هم که استعلام کردم چیزی دستم را نگرفت.تا این که یک روز یک کتاب حدیثی که بعدا فهمیدم خیلی هم مورد توجه علماست دستم رسید.ارشاد القلوب- دیلمی.توی این کتاب حدیث جالبی دیدم.
یک روز حضرت مسیح(ع) دنیا را می بیند از او می پرسد؛
- تا حالا چند بار ازدواج کردی؟
- زیاد
- همه ی شوهرات را طلاق دادی،نه؟
- همشون را کشتم!
با خودم گفتم بیچاره ها.(و در یک نسخه ی خطی منحصر به فرد، به صورت - بیچاره، ما - ضبط شده است)
کلمات کلیدی :