دستت امّا حکایتی دارد...
کنایه اگر در هر چیزی خوب باشد، در عاشقی، حق به جانب تصریح است.
دیشب این طبع، بیقرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دستکم از دل شکستهاتان
واژههایم عیادتی بکند
چشم بد دور, عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
...
اگر چه در باغ سینهات داری
لطفها، مهرها، محبتها
گفتی اما نمیروی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعتها!
ناگهان در نماز جمعهی شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لبها
ذکر یا صاحبالزمان (عج) گل کرد
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
جسم تو کامل است، ناقص نیست
میدهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِیَ العَبّاس!
کلمات کلیدی :