حرف های بودار!
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز در سخن گفتن بیاید چون پیاز
مولانا در مثنوی داستان گروهی را نقل می کند که در هندوستان به راهی می رفتند. در آغاز راه، پیری به آنها گفته بود که در این راه با پیل بچگانی روبرو خواهید شد که چاقند و اشتها انگیز. مبادا آنها را بکشید و بخورید چون مادرانشان در پی آنهایند و بوی بچۀ خود را می شنوند و هر کس را که از گوشت طفل او خورده باشد عمیقا دخلش را می آورد. اما آنچه نباید اتفاق بیفتد افتاد و همه خوردند جز یک نفر. فیل مادر و بو کشیدن از دهان و لت و پار کردن اساسی فلک زده ها به جز همان یک نفر.
در آخر داستان مولانا بیتی را که بنده در اول داستان آوردم می آورد.
این را برای آن گفتم که؛
اولا کسی فیلش یاد هندوستان نکند.
ثانیا مواظب حرف زدنتان باشید آقا!
ثالثا اصلاحاتی در خودمان ایجاد بفرماییم و گرنه بوش در میاد. بدجوری هم درمیاد.
کلمات کلیدی :