تا قلبم آروم بگیره!
سلام. قربونت برم آقا. خدا میدونه چقدر دوستت دارم. خودت هم میدونی. اگه قرار باشه تو دنیای به این بزرگی یه جا برم (با همهی علاقه و ارادتی که به مکه و مدینه و کربلا و نجف و صاحباشون دارم) ولی به خدا اونجا مشهد توهه. هر کی هر چی میخواد بگه.
آقا به بعضی حرفام و کارام نگا نکن. میدونم تاوانش رو باید یه روزی بدم مگه خدا منو ببخشه، به قلبم که نگاه میکنم پر اسم "رضا"ست. تو "رضا" هستی ولی مطمئن نیستم که از من راضی هستی بهتره بگم مطمئنم از من خیلی راضی نیستی روم سیاه. ولی به یه چیز دلم قرصه. بگم؟ به این که (با این که قابل نیستم) منو دوست داری. این جوری نیست!؟ حاضرم قسم بخورم. مگه این که دروغ باشه که میگن دل به دل راه داره! اسمت که میآد دلم میلرزه. کسی که از تو بخونه نمیتونم جلو اشکامو بگیرم. همون طور که الان نمیتونم بگیرم. دست خودم که نیست!
روبروت بیاختیار دوباره زانو بزنم
میون گریه بگم غریب و دربدر منم
تو رو شاهد بگیرم که با خدا حرف بزنی
میدونم که دست رد به سینهام نمیزنی
میدونم شفاعتت بیمنته زبونزده
به همین امید دلم به مشهده تو اومده
دست خالی هیچ کسی از در خونَت نمیره
یا رضا رضا میگم تا قلبم آروم بگیره
آقاجون. فدات بشم. ازت میخوام یه بار دیگه دعوتم کنی بیام... دم غروبی تو ایوون طلات جلوی یکی از حجرهها بایستم، تکیه کنم به دیوار و کاشیهای آبیش، از پشت اشکهام زل بزنم به گنبدت تا اذون بگن. همین.
کلمات کلیدی :