طراحی وب سایت تهران - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تفکرت برایت بینش می آورد و مایه عبرت گرفتن تو می گردد . [امام علی علیه السلام]

اولین برف من!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/7/6 11:14 عصر

 

                         

 

در یکی از کامنت‌های یادداشت پیشین صحبت از برف شد و روزهای برفی. برخی دوستان جنوبی که خرسشان یاد قطب جنوب کرده بود، شاکی شده بوند که داغ ما را تازه نکنید با این کمبود امکانات و...


دوستانی که اهل مناطق برفگیر و برقگیر (زور نزن فقط برای جور شدن قافیه این را آوردم هیچ معنایی از این در ذهن مرحوم مصنف نبوده و نخواهد بود.) هستند شاید حال و روز ما جنوبی‌های ندیده‌برف را درک نکنند. به قول سعدی


سَل المَصانِعَ رَکباً تَهـیـمُ فی الفَلواتِ[1]                 تو قدر برف[2] چه دانی که در کنار فراتی


من خودم تا 18 سالگی برف ندیده بودم. فکرشو بکن. آخه تمام پاییز و زمستان که مدرسه می‌رفتیم و تابستان که می‌رفتیم سفر دیگه از برف خبری نبود. سال 71 بود. دانشگاه شهید بهشتی و خوابگاه کوی در بلندترین نقطه‌ی دانشگاه. کنار مجتمع خوابگاهی ما دره‌ی درکه بود و پشت خوابگاه ما آخرین آپارتمان‌های ولنجک.


خوابگاه ما در چنان ارتفاعی بود که گاهی که از شهرستان بر می‌گشتم و صبح  زود می‌رسیدم تهران و هنوز هوا پاک بود، بعد از عوارضی، منبع آب پشت بلوک‌های خوابگاه را بدون آب‌هویج‌خوردن هم می‌دیدم.


آذر یا دی بود یادم نیست که صبح از خواب بیدار شدم، روزی هم بود که کلاس نداشتم. آمدم توی بالکن، دیدم وای! مای گاد! انگار پنبه‌‌های سفید نازکی را ریزریز کرده باشند و روی لبه‌ی سیمانی بالکن پاشیده باشند. آرام انگار که بخواهی روی گونه‌ی نوزاد سفیدی دست بکشی ولی بیدار نشود، دستم را روی برف کشیدم. بعد یواش یواش با نرمی لبه‌ی دستم از یک طرف شروع کردم به جمع کردن آن تا به اندازه‌ی یک مشت شد. گلوله‌اش کردم. باور نمی‌شد دارم برف می‌بینم و سرمایش را حس می‌کنم.


آن سال تمام ترم اول چشمم به آسمان بود و ابرهایی خاکستری که به سیاهی بزنند و هوا سرد شود. همیشه دوست داشتم اولین لحظه‌ای که برف می‌آید زیر آسمان باشم. چه لحظه‌ای بود! با کفش‌های ساق‌بلند کوهدشت سورمه‌ای رنگم که پدرم برایم خریده بود. تو کوچه‌های پر از کاج دانشگاه راه می‌رفتم. منتظر. هیچ خبری نبود. تا یک‌دفعه می‌دیدی انگار ابری بغض‌کرده که دیگر طاقتش طاق شده، نرم‌نرم اشک‌های سفیدش می‌ریزد روی شانه‌های کاپشن و کلاهت و گاهی هم که به زمین نگاه می‌کنی چند دانه‌اش از پشت گردنت می‌رود تا زیر زیرپوشت و صاف پایین و تو از سرمای آن سیخ بشوی و خنده‌ات بگیرد.


چقدر کاج‌های پر از برف را دوست داشتم. عصرهای جمعه با آن حال گرفته‌ام از دوری، از سکوت خوابگاه و دانشگاه می‌آمدم و روی صندلی‌ تنهایی رو به روی کاجی می‌نشستم و زل می‌زدم و در حالی که صدای کلاغ‌ها گاه‌گاه به گوشم می‌رسید، برای مادرم، پدرم، خواهر و برادرهایم، دوستانم، شهرم... گریه می‌کردم...



[1] . گوارایی آبگیرها را از سواران سرگردان در بیابان‌ها بپرس.

[2] . در برخی نسخه‌های معتبرتر آمده "آب".

 





کلمات کلیدی : تهران، برف، دانشگاه شهید بهشتی، خوابگاه کوی، کاج، کلاغ، دلتنگی

دوره ی روش تحقیق

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/7/24 8:33 صبح

 

 

برای درشت و واضح دیدن متن لطفا روی آن کلیک کنید

 



جزوه‌ی دستگرمی برای جلسه‌ی اول

 

 

 

 

 



 




کلمات کلیدی : تهران، دوره آموزشی، کانون نویسندگان قمی، روش تحقیق، توکیو

خسی در اردو!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/7/2 5:38 عصر

 

گزارشی از حواشی اردوی علمی انجمن قلم حوزه به تهران.
(زمان وقوع جرم: 7 صبح تا 9 شب چهارشنبه 30 شهریور)

1. تهران:

- تهران عجب دود و دمی راه انداخته با آن سیگار کت و کلفتش که اسمش را گذاشته‌اند برج زهر مار (ببخشید) برج میلاد.

- ماشین عروس دیدیم توی صف بنزین!

- این جوری که دخترهای تهرانی پیش می‌روند، به گمان قریب به یقین، طی ده سال آینده، اکثریت قریب به اتفاق کارخانه‌های پارچه بافی مقیم مرکز ورشکست می‌شوند. لذا همین جا از وزارت صنایع و وزارت کار می‌خواهم که مانع این فاجعه شوند. با تشکر.


2. کتابخانه‌ی ملی ایران 

- در بخش نسخه‌های نفیس خطی، راهنما با زبانی با ما سخن می‌گفت، عتیقه و به قدمت همان نسخه‌های خطی و البته شیرین و شنیدنی.

- موقع ناهار ما چهار نفر شامل دو معمّم و دو غیره (که تابلو بود که طلبه هستند)، اشتباهی نشستیم تو سالن ناهار خوری خانم‌ها که وسط کار متوجه شدیم؛ آن هم از نگاه‌ها و خنده‌ها معنادار ملت ولی خوشبختانه کسی کاری به ما نداشت. البت بگویم نزدیک دم در نشسته بودیم.


3.  مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی 

- کتابخانه‌ی مرکز دایره المعارف اسلامی که رفتیم، بیشتر قسمت‌ها، تاریک بود انگار تو غار علی صدر سیر می‌کردیم؛ فقط قایقش کم بود.

- نیروهای خدماتی مرکز که کمی پیش برای ما چای و بیسکویت آورده بودند، بعد از جلسه چنان توضیحات راهگشایی درباره‌ی کتاب‌های منتشر شده توسط مرکز به ما می‌دادند که بیا و ببین.


4. در راه بازگشت:

- اوضاع خورد و خوراک در بازگشت به قم به شدت خوب بود. شامل:

- یک اصله ساندیس و یک راس کیک که از صبح مانده بود که من و مجتبی با هم خوردیم.

- یک عدد کیم سهم خودم و یکی هم که اضافه آمد و زحمتش را باز بنده کشیدم.

- یک عدد کرانچی فلفلی پدر و مادردار که من و سید عباس به حسابش رسیدیم.

- نصف نان تافتون داغ که حاج آقا متقی در فرصتی مناسب، و طی عملیاتی شجاعانه و بلکه انتحاری از اتوبوس پرید پایین و دو بسته گرفت.







کلمات کلیدی : تهران، اردو، انجمن قلم، کتابخانه ملی ایران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی

اولین آکادمی فوتبال ایران (در این سطح)!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 90/2/1 9:50 صبح


اهداف:

1.  تلاش برای سرایت دادن فرهنگ ورزش قهرمانی بین تک‌تک مردم و اردک تک‌تک، تک اردک.

2. کمک به سلامتی عمومی ملت و پیشگیری از بیماری‌هایی مانند سرطان، فشار خون، چاقی، حاملگی، آلزایمر، ایدز و...

3. کسب مدال‌های خوش‌رنگ ورزشی شامل زرشک طلایی جام ملت‌های آسیا، سیمرغ سیب‌زمینی جام جهانی، نخل باقالی پلو با ماهی المپیک.

 

دوره‌های آموزشی:

 1. آموزش انواع رقص مانند رقص کمر، پا، بابا کرم، بریک، تکنو، بندری، عربی، ترکی، ژاپنی، ماداگاسکاری و... جهت کسب آمادگی برای شرکت در هر گونه پارتی داخلی و خارجی.

2. آموزش انواع و اقسام ژست‌های بعد از گل‌زنی از قبیل: ساطوری، عروسکی، رباتی، گوزنی، خرچنگی، خرگوشی، گوسفندی، خوابیدن طاقباز، دمر، قنبلی و...

3. آموزش انواع شیوه‌های حمله و دفاع از قبیل: کف‌گرگی، فیلیپینی، کله، لگد شتری، جفتک و...

4. آموزش انواع حالت دادن صدا، قر و ناز گردن، لبخند (ملیح، نمکین، شکری، ژوکوندی) مناسب برای شرکت در هر گونه مصاحبه و جشن تلویزیونی و برنامه‌ی ورزشی مثل نود، صد، صد و پانزده و صد و بیست و پنج و...

5. دوره پیشرفته‌ی آشنایی با خفن‌ترین فحش‌های خواهر-مادر، عمو- عمه، دایی- خاله و کلا فک و فامیل و هفت جد و آباء طرف مقابل، از دویست سال گذشته به این طرف.

6. دوره پیشرفته‌ی آموزش شیوه‌های تمارض از قبیل: کله معلق دو غلتی و بیشتر، دست و پا زدن در جا، جیغ خانومی، گریه‌ی فوری و...

 

آدرس: تهران، بلوار شرافت، خیابان معرفت، بعد از پل مردانگی، کوچه‌ی حیا، مجتمع ادب، پلاک صفر.

 

                            از شهرستان‌ها نمایندگی فعال می‌پذیریم. 

 

 




کلمات کلیدی : ایران، تهران، اولین، آکادمی، دوره آموزشی، فوتبال

بعضیا این جوری و بعضیا...

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 89/10/30 1:3 عصر

 


ببین! بعضیا این جوری به شهرداری شهرشون کمک می‌کنن و بعضیا هم شب عید فطر می‌رن تو پارک افطار می‌کنن تا فطریه‌شون بیفته پای شهرداری!


مجسمه مریم مقدس در پارک گفتگو تهران






    اینجا: منظومه شمسی، کره زمین، قاره آسیا، کشور ایران، شهر تهران، پارک گفتگو!
 




کلمات کلیدی : تهران، پارک گفتگو، مجسمه مریم مقدس، کمک به شهردای، فطریه