• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : اولين برف من!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آزاده 

    ذره بين جون امام زاده توي دانشگاه ما بود و مزار يک خانم شاه زاده پشت اون . کمي اونور ترش هم يه مقبره ديگه بود که البته ضريح و اينا نداشت. 4 طرفش باز بود و البته با حال! اونجا هم چند نفر از شاهزادگاه قاجار رو دفن کرده بودند. خلاصه اينا توي دانشگاه بودند.

    از همه اين صحنه ها و حتي سنگ مزارشون عکس گرفتم.:)

    خاطرات اون روزها هم عالمي داره! بنويسيد استاد خوبم. تشکر

    راستي چقدر زود آرشيو شديم.

    پاسخ

    سلام. چه کار جالبي. چشم مي نويسم. تازه خوبي هم از خودتونه. ببخشيد جمله ي آخرتون رو نگرفتم.
    + ذره بين 
    سلام
    همه دانشگاه هاي تهران يکي يه امام زاده اختصاصي دارن انگار.
    آخه پشت دانشگاه ما هم يه امام زاده کوچيک و رويايي بود که سکوت و خلوت و آرامشش آدم رو ديوانه ميکرد. اين سالهاي آخر بازسازي شد و کلي شلوغ پلوغ. ولي اوايل يه چيز تک بود. يه هو تو رو از قرن بيست و يک ميلادي ورميداشت ميذاشت تو قرن نهايت ده يازده قمري!
    در چوبي و ساختمون کوچيک آجري با کاشي هاي فيروزه اي داخلش و ضريح خاتم کاري... معمولا جز تک و توک دانشجوها زائري نداشت

    مشتاق خوندن خاطره هاتونيم...
    پاسخ

    سلام. آخي. لطف دارين. چشم.
    + آزاده 
    سلام
    من رو عجيب ياد شهيد بهشتي انداختين. دانشکده شما پايين دانشگاه بوده و احتمالا گاهي تا اون بالا خوابگاه پسران رو پياده مي رفتين.
    واي چه لذتي داشت روي برف ها راه رفتن و از توي يه اتاق گرم به يه حياط برفي نگاه کردن.
    اولين شبي که برف باريد و من ديدم تا صبح حيفم مي اومد چشمامو ببندم. واي!!! خيلي زيبا بود. تخت من کنار پنجره اي بود که رو به بلوار دانشجو باز ميشد تا صبح پرده رو کنار زده بودم و تنها به چراغ هاي وسط بلوار نگاه مي کردم چقدر زيبا و ارام برف مي باريد و در پرتو نور اون چراغ ها ديده مي شد. و چقدر جالب بود که هراز گاهي ماشين ها براي اسکي ميرفتن توچال!!! خيلي برام جالب بود. نميتونستم درک کنم اينها چشونه!!!
    بنده هاي خدا هم اتاقي هام. خيلي براشون جالب بود که من تا اون موقع برف نديده بودم!!!
    آخه سفرهاي تابستانه ما هيچ کدام برف نداشت!!!
    راستي بهتر از برف فضاي دانشگاه رو به تصوير کشيديد دلم عجيب براي روبروي دانشکده دندون پزشکي (مقابل ساختمان مرکزي دانشگاه) و اون کوچه باغهاش تا دانشکده حقوق و از اون طرف تا ساختمان مسجد دانشگاه و امام زاده و شهداي گمنامش و حتي براي ت آلاچيق هاي روبروي دانشکده ادبيات تنگ شد.
    خيلي زيبا!!!
    متشکرم.
    پاسخ

    سلام. بر خانم مدير. خوبين؟ واي از سربالايي خوابگاه به قول شما پسرا و به قول ما پسرا کوي. ما دانشکده ي روانشناسي و علوم تربيتي بوديم پشت آموزش مرکزي.امام زاده يادم رفته بود. شما گفتين يادم اومد. پس حالا که اين طور شد يکي دو خاطره ديگه از اون روزا مي نويسم.


    چه جالب... من برف ديده بودم البته ولي منم گاهي توي راه که تنها بودم ... گريه ميکردم ...

    خداييش حالا خيلي بيشتر از اونوقتا تنها ميمونم ولي خوب ديگه عادت کردم...عوضش اينقدر تو تنهايي آشپزي ميکنم دستپختم مورد تاييد مادر آقاي خونه قرار گرفته

    پاسخ

    تبريک مي گم.
    + ذره بين 
    به به جمع همه که جمع بوده، جاي آقا گرگه خالي!
    پاسخ

    بچه ها الفرار.
    + بي نام 
    سلام
    1. ببخشيد آب هويج خوردن چه ربطي به موضوع داشت؟
    " بعد از عوارضي، منبع آب پشت بلوک‌هاي خوابگاه را بدون آب‌هويج‌خوردن هم مي‌ديدم."
    2. پستتون دل نشين بود. خنکمون شد.
    3. در مورد نديد بديد بازي ما آدم ها، کُرسي و کلاغ و برف مال سرما نديده ها، کولر گازي و دوتيکه و رودخونه و دريا و گرماي اون مدلي مال گرما نديده ها. همه بي حساب شديد. بريد دنبال زندگي هاتون. تجمع بيش از يه نفر ممنوع.
    والسلام.
    پاسخ

    سلام. آخه مي گن آب هويج بخورين چشماتون قوي ميشه مي تونيد از برج ميلاد روي پل قديم رو ببينيد. خوشحالم. آي گفتين کرسي يادم رفته بود من به دلم مونده يه بار برم زير يه کرسي قديمي با همون شکل و شمايل. مورد سومي تون خيلي بامزه بود.
    + مرسي 
    نگين استاد اگر همون رزمايشم نبود که من ...
    خب بهم حق بدين تو اون يه هفته از خون بيني داشتم پس ميفتادم
    جنوبيا چيکار ميکنن؟ چتر ميگيرن روي سرشون؟ با خودشون فن کوئل حمل ميکنن؟
    ذره بين فقط به خاطر تو، مهربون خانمم و توصيفات روياييت(علي الخصوص پاييز) از شهرتونه که نوشتم تو فصل گرما وگرنه ميگفتم تا آخر عمر. چقدر تو سفر بهم سخت گذشت خبر نداري وقتي برگشتم قم داداش کوچيکم ميگفت آبجي آفريقايي شده...
    هه آدماي جنوبي خيلي بامزه هستن باورکن تا از بيرون بهشون نگاه نکني نميفهمي من چي ميگم. يادمه چهارتايي توي حرم با شنگول و منگول و تو حبه انگور(منم بزبزقندي) چقدر وقتي با هم با لهجه حرف ميزدين خودمو کشتم تا نخود نشم... شما ها همش خنديدين. آدماي دلنشيني هستين دوستاي خونگرم مهربون هميشگي همدل باصفا بامرام آخي نازي يهو دلم برات تنگ شد...
    خب ديگه پررو نشين حالا.
    پاسخ

    همين ديگه عرض کردم که.
    + ذره بين 
    استفاده بهينه از حداقل امکانات
    سازمان گردشگري ببينه حتما استخدامم ميکنه
    پاسخ

    صددرصد.
    + مرسي 
    اونجوري يعني چه جوري؟!
    پاسخ

    رفتن براي رزمايش.
    + ذره بين 
    اين پست شما بهونه اي شد تا از تهاجم فرهنگي به کوکي هامون بگم.
    مرسي جونم خوزستان ما درسته کلاغ و برف نداره اما تا دلت بخواد زيبايي داره مخصوصا زمستوناش...
    دلم ميخواد تو زمستون بياي اينجا که ببيني چه بهشتيه.
    البته تابستوناش هم کنار رودخونه و تو پلاژ و کت خيلي باحاله. که مطمئنم شما ناآشنا بودين و نرفتين.
    آدماي جنوب که ديگه نگو، يه بهونه ي کافي و وافي واسه اينکه ازينجا دل نکني.
    بد ميگم بگو بد ميگي!
    پاسخ

    به اين مي گن کامنت چند منظوره که البته خيلي هم خوبه.
    + مرسي 
    خداي من راست ميگين؟!
    واقعا کلاغ نديده بودين؟
    تو باغ وحشتون هم کلاغ نگه نميداشتن؟
    باغ وحش مشهد چي؟ باغ پرندگان تهران؟ ديگه چي نديدين؟ باورم نميشه ميشه حستون رو بگيد؟ چقدر هيجان زده بودين؟ خوشحال هم بودين؟ من تا پارسال خوزستان نرفته بودم(اميدوارم ديگه هم تو فصل گرما نرم) راستش براي اولين بار يه جوري بود اصلا احساس شاد نداشت اهواز. يه حس خاصي داشت. نميدونم و نگرانم فقط من اين حس رو دارم يا آدم هاي ديگه اي هم از اين حس ها داشتن؟
    پاسخ

    سلام. باور بفرماييد. باغ وحش کجا بود! احساس مي کردم الان تلويزيون داره حيات وحش پخش مي کنه. جنوب هم زيبايي هاي خودش رو داره. اونجوري که شما تشريف بردين بايد هم چنين حسي بهتون دست بده.
    + ذره بين 
    سلام
    خيلي شيرين بود
    اولين برف منم دقيقا ده سال بعد از اولين برف شما بود
    شب امتحان پايان ترم از تو کتابخونه خوابگاه اومدم بيرون هوا بخورم که ديدم زمين سفيد شده!
    انقدر دويديم و داد کشيديم ما جنوبيا که همه هاج و واج مونده بودن.
    هييييييييييييييي
    ياد برف بخير
    مرسي تازه خبر نداري ما جنوبيا تا نرفته بوديم سفر کلاغ هم نديده بوديم!
    اولين بار که تو اصفهان من و برادرهام کلاغ ها رو به هم نشون مي داديم تو اصفهان و شعر زاغکي قالب پنيري ديد رو براشون ميخونديم هنوز يادمه!
    بي امکاناتيه ديگه!!!
    پاسخ

    سلام. آخي. راست مي گين منم کلاغ نديده بودم.
    + مرسي 
    سلام
    حسابي خواندني بود.
    من انقدر برف ديدم با اينکه قم جزو مناطق سردسير نيست، که نگو نپرس.چقدر هم به خاطر برف خوردن و توي برف خوابيدن و عکس با آدم برفي و ... دعوام کردن.
    جناب سعدي تنش توي گور لرزيد چي رو به چي ميربطونيد!
    همينه ديگه دانشجوهاي شهرستان به جاي اينکه حواسشون به درس باشه گريه و برف و احساساتي بازي درميارن. حالا خوبه نگفتين روي اون صندلي يا از اون "پنجره" عاشق شدين. والا.

    پاسخ

    سلام. ممنون. نه من بچه ي خوبي بودم اون موقع (مثل الان). البته يه همکلاسي داشتم که گاهي بهش فکر مي کردم ولي خب به خير گذشت.