ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/7/27 10:1 صبح
برای همهی مادرانی که هر وقت میوه میخرند، اگر پیش از همه یکی بخورند، احساس گناه میکنند و تنها حقی که برای خود قائلند، خوردن نیمهگندیدههاست. برای همهی مادرانی که در ظرف قیمهی خود گوشت نمیگذارند و تنها وقتی که دارند سفره را جمع میکنند شاید از باقیماندهی غذای بچهها و شوهرشان، یک تکهی سردشده بردارند، تازه عذاب وجدان میگیرند که چرا نگذاشتند برای وعدهی بعدی بچههایشان؛ چون بدن آنها بیشتر نیاز دارد. برای همهی مادرانی که هرگز از پا نمینشینند تا وقتی که از پا بیفتند!
چطور میشود آدم هم خودش را دوست بدارد هم دیگران را؟ اصلا میشود؟ چه باوری باید داشته باشی که به تو اجازه بدهد هم خودت را دوست داشته باشی و هم دیگران را؟ نه این که فکر کنی اگر به خودت رسیدی، خودخواه بوده ای؟ آن باور را در یک جمله بیان کنید. (2 نمره)
کلمات کلیدی :
گوشت،
مادران،
قیمه،
میوه،
دوست داشتن
ارسالکننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/20 11:3 عصر
محمدمهدی، پسرم، بعد از ظهر که داشتم میرفتم بیرون، گفت: بابا سر راه یه سمبوسه واسم بگیر. گفتم: شاید... برگشتنی همین طور که مغازهها رو نگاه میکردم، یکیش نوشته بود سمبوسهی فلان... (نخواستم اسم مغازه رو بگم یه وقت دوستان قمی ببینن نشناسن) رو ویترینشم نوشته بود، سمبوسه پیتزایی، سمبوسه گوشت، سمبوسه مرغ، سمبوسه قارچ. تصمیم گرفتم از هر کدوم یکی بگیرم ببینیم چه مزهای دارن... منتظر ماندم فروشنده به من نگاه کند... گفت: بفرما. گفتم: سلام چار تا سمبوسه میخوام.
فروشنده قبل از این جواب منو بده، پول را از خانمی که قبل از من اومده بود و کمی اون طرفتر وایساده بود گرفت. گفتم: ببخشید همشونو دارین. گفت: هیچ کدومو ندارم!
اگه تجربهی جکوزی آب سرد رو دارین، همون حالت بهم دست داد. خداحافظی هم نکردم. سوار ماشین شدم و به خانمم گفتم: پدر آمرزیده اسم مغازهش سمبوسهس بعد هیچ کدوم رو نداره و گرفته چیزبرگر و هات سگ (ببخشید هات داگ) میفروشه.
کلمات کلیدی :
سمبوسه،
پیتزا،
گوشت،
مزغ،
قارچ،
چیزبرگر،
هات داگ