طراحی وب سایت اسفار - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش را برای غیر خدا فرا گیرد یا با آن غیر خدا را اراده کند، جایگاهش را در آتش تدارک کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

رندی حافظ و اسفار ملاصدرا!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/7/3 10:40 عصر

 

امشب پشت میزم و رویاروی رایانه‌ام نشسته بودم که محمدمهدی پسرم برای انجام دادن اولین تکلیف مدرسه‌اش آمد تو اتاق و گفت: قرآن ترجمه‌داری می‌خوام. برگشتم و رو‌به‌روی قفسه‌ی کتاب‌ها گفتم: طبقه‌ی بالا، نوشته قرآن حکیم، ترجمه داره.


داشت به ردیف کتاب‌ها نگاه می‌کرد و هنوز پیدا نکرده بود که گفتم: کنار حافظ‌نامه.


یک‌دفعه متوجه شدم بی‌آنکه عمدی در کار باشد، کتاب دو مجلدی حافظ‌نامه‌ی بهاء الدین خرمشاهی کنار قرآن نشسته است. خنده‌ام گرفت از رندی خواجه و یاد جمله‌ی شهید مطهری افتادم که در کتاب عرفان حافظ در پاسخ شاملو که حافظ را کفرگوی یک لاقبا خوانده بود، گفته بود: در خانه‌های مومنان، دیوان حافظ، کنار قرآن نشسته است.

 

 

همین حالا خاطره‌ای از استاد خرمشاهی یاد آمد که شبیه این ماجرا است. به گمانم در کتاب فرار از فلسفه (؟) که زندگینامه‌ی خودنوشت اوست، آورده بود که روزی در دانشکده‌ی (احتمالا ادبیات؟) دانشگاه تهران به سویی می‌رفتم و چند کتاب قطور و در قطع بزرگ دستم بود، دوستی مرا دید و گفت: می‌بینم کتاب‌های بزرگی مطالعه می‌کنی (یه چیزی تو این مایه‌ها. این روغنای مایع حافظه برای آدم نمی‌ذاره! حافظم خورده بود، حافظ نمی‌شد!)

 

من هم آمدم تواضعی بکنم گفتم: ای بابا "کمثل الذین یحمل اسفارا" (بخشی از آیه 5 سوره‌ی مبارک جمعه) بعد که آمدم توی اتاقم، به کتاب‌ها نگاه کردم دیدم اتفاقا اسفار ملاصدرا هستند و موقع گفتن آن جمله اصلا یادم نبود.

 

 

حالا که این طور شد پس این خاطره رو بشنو:


علامه طباطبایی گفته بود که زمانی حضرت آیت الله بروجردى دستور داده بودند که شهریه‌ی طلابى را که به درس أسفار می‌آند قطع کنند. من متحیّر شدم که خدایا چه کنم؟ اگر شهریه طلاب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهاى دور آمده‏اند و درآمد آنها تنها از شهریه است چه کنند؟ و اگر من به خاطر شهریه‌ی طلاب، درس را تعطیل کنم، به سطح علمى و عقیدتى طلّاب لطمه وارد می‌آید!؟


من همین‌طور در تحیر بودم، تا بالاخره در اتاق از دور کرسى
می‌خواستم برگردم چشمم به دیوان حافظ افتاد که روى کرسى بود؛ آن را برداشتم و تفأّل زدم که چه کنم، این غزل آمد:



من نه آن رِندم که ترک شاهد و ساغر کنم            محتسب داند که من این کارها کمتر کنم‏

من که عیب توبه‌کاران کرده باشم بارها                  توبه از مِى وقت گل دیوانه باشم گر کنم‏

چون صبا مجموعه گُل را به آب لطف شست             کج‌دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم‏

عشق دُردانه است و من غوّاص و دریا میکده              سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم‏

تا اینکه می‌گوید:

گرچه گرد آلودِ فقرم، شرم باد از همّتم                      گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم‏

عاشقان را گر در آتش
می‌پسندد لطف دوست         تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم‏

دوش لعلش عشوه‏ اى
می‌داد حافظ را ولى             من نه آنم کز وى این افسانه ها باور کنم



دیدم عجیب غزلى است؛ این غزل
می‌فهماند که تدریس أسفار لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکى است‏. (کل داستان را اینجا بخوان)

 

به قول خود خواجه:       حافظ از معتقدان است گرامی دارش               زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست

 


 

 




کلمات کلیدی : قرآن، حافظ، ملاصدرا، رندی، حافظ نامه، خرمشاهی، روغن نباتی، اسفار، علامه طباطبایی، آیت الله بروجردی، شهریه