طراحی وب سایت بودا و بدنام! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

بودا و بدنام!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/6/6 12:10 صبح


بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از او خواست تا برای صرف غذا مهمانش باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی او شد. کدخدای دهکده شتابان خود را به بودا رسانید و گفت: این زن، هرزه و بدنام است به خانه‌ی او نروید. بودا به کدخدا گفت: یکی از دستانت را به من بده. او تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت. آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن. کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند. هیچ زنی نیز نمی‌تواند به تنهایی بد و هرزه شود، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.

نتیجه‌گیری:

1. بی‌چاره بعضی که تنها نام آنها بد در رفته است.

2. کسی می‌داند به ازای هر زن بدنام چند مرد بدنام وجود دارد؟

3. خوشبختانه این اتفاق در هند افتاده است نه ایران.        





کلمات کلیدی : بودا، ایران، زن بدنام، مرد بدنام، هند