دو سفر!
مردی که تازه پرواز با هواپیمای تفریحی را یاد گرفته بود از دوستش دعوت کرد یک بار با او بپرد. مرد تو رو در وایسی قبول کرد. خلبان ما پرواز کرد و چند تا پشتک وارو هم تو هوا زد و نشست. دوست بیچارهاش که از ترس داشت میلرزید و نزدیک بود سکته کند، به او گفت: ممنون برای دو بار سفری که مرا با خودت بردی. خلبان با تعجب گفت: دوبار!؟ دوستش گفت: بله. اولین بار و آخرین بار!
راستی نگفتم به تو. این روزها دارم برای تغویت زبان، یک کتاب لطیفهی انگلیسی مطاعله میکنم. وقتی چیزی ندارم تو وبلاگ بنویسم، یکی از آنها را مینویسم. (صداقت را حال کردی؟!)
کلمات کلیدی : خلبان، پرواز، هواپیمای تفریحی، سفر، لطیفه انگلیسی