طراحی وب سایت ... با او که می گفت پیر شده! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نادان کوچک است؛ هر چند بزرگسال باشد و دانا بزرگ است؛ هر چند کم سال باشد . [امام علی علیه السلام]

... با او که می گفت پیر شده!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 93/2/17 6:56 عصر


 

خیلی وقت بود که می شناختمش. این بار که دیدمش موهایش بیشتر سفید بود. وقتی دید به موهای سر و ریشش نگاه می کنم، لبخند تلخی زد و گفت پیر شدم رفتم پی کارم. گفتم: دلت باید جوان باشد.


- ای بابا. کار من از این دلخوش کنک ها گذشته. دلم که از موهایم هم پیرتر شده.


کمی ساکت شدم. دیدم مسئله جدی تر از اونی هست که فکر می کردم.گفت: من از پیری بدم میاد. از ضعفش، از بیماری، از تنهایی و راستش از مردن. گاهی که در طول روز یا شب یک دفعه بی پرده و صاف به مرگ فکر می کنم اینکه چندسال دیگر نیستم و تبدیل می شوم به یک خاطره به یک عکس قلبم از جا کنده می شود.


- سخت نگیر. مرگ مگه چیز بدیه. به قول سهراب مرگ پایان کبوتر نیست. بدت میاد از این دنیای پر از زشتی و مشکلات برای پیش خدا و بهشت.


- مشکل اینجاست که من مطمئن نیستم میرم به بهشت. اگه بودم که خیالی نبود.


- خب به رحمت خدا امید داشته باش. محب علی و اولاد علی که باشی شاید اولش نری بهشت به خاطر گناهانت ولی پاک که شدی میری.

- همینشم برای من سخته. بنده ی خدا یه وقت که اشتباهی شیر آب گرم و سرد حموم رو باز می کنم و می ریزه رو پوستم پدرم در میاد حالا من کجا و تحمل یک ثانیه عذاب های جهنم کجا.


- خب بنده ی خدا. مجبوری گناه بکنی؟


خندیدم

او هم خندید.


به قول اخبارگو ها ادامه دادم که نه اینکه من خودم خیلی علیه السلام هستم. می گم به قول قدیمیا کنار شتر نخواب خواب آشفته مبین.


- همین دیگه دنیا شیرینه لامصب. هر چقدر می خوام جلوی خودمو بگیرم نمیشه بعضی وقتا.


- خب دیگه خدا کریمه رحیمه توابه توبه کن.


- منم دلم به همینا خوشه.


- حدیث داریم طوری به خدا امیدوار باش که اگر همه گناهان عالم و آدمو کرده باشی باز امید داشته باش که تو رو ببخشه.


- می دونم ولی باز از این می ترسم نکنه یه وقت بد بیارم و منو نبخشه.


- توسلم که هست، شفاعتم که هست.


- توکل به خدا.


خواستم یه کم جو رو عوض کنم و یه کم اذیتش کنم گفتم ولی خودمونیم خلی پیر شدی.


نخندید. فهمیدم شوخی ام نگرفت. خواستم جبران کنم. گفتم خارج از شوخی می خوای یه چیزی بهت بگم، یه تست بفهمی پیر شدی واقعا یا جوون؟


نگاهم کرد. چیزی نگفت لبخند کمرنگی زد که بگو.


گفتم واقعنی می گم. شوخی نیست یه جایی خوندم فکر کنم. نمی دونم شایدم از خودم باشه. یه سوال ازت می پرسم. تو بیشتر به آینده و برنامه ها و اهداف آینده ات فکر می کنی یا به خاطرات و کارهای گذشته ت.


- بستگی داره به هر دوش. گفتم حالا بیشتر به کدوم.


- مختلفه بعضی روزا بیشتر به گذشته بعضی روزا به آینده.


- نپیچون. قبول ولی اگه معدل بگیری بیشتر به کدوم؟


با دست راستش لاله ی گوش چپش را گرفت و کمی کشید که حالا به طوری طبیعی صورتش به سمت راست کمی چرخیده بود و پایین را نگاه می کرد. کمی بعد گفت:


بیشتر به آینده.


- این علامت جوون بودنته. پیر که آدم میشه بیشتر به گذشته فکر می کنه. به راهی که اومده ولی جوون به راهی که جلوشه...


(بخش از گفتگوی من با خودم همین امروز صبح)

 







کلمات کلیدی :