طراحی وب سایت منِ آخوند، ماشین و پسته هایم! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در گفتار دیگرى که از این مقوله است فرمود : ] از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمى‏دارد ، چنین کسى خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده ، و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد ، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته ، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد ، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته ، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان ، چنین کس مرده‏اى است میان زندگان ، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهى از منکر ، چون دمیدنى است به دریاى پر موج پهناور . و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند . [نهج البلاغه]

منِ آخوند، ماشین و پسته هایم!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 91/2/11 4:24 عصر

  

دم بانک پارک کرده بودم دوبله و شاید هم سوبله و تو ماشین، نشسته بودم، منتظر برگشتن خانمم که رفته بود ببیند وامش را به حساب ریخته‌اند یا نه؟ رادیو روشن بود و سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار با کارگران نمونه را گوش می‌کردم. مشتی پسته از توی داشبورد در آورده بودم و آنها را در حالی که بیشترشان به من می‌خندیدند، یکی یکی بالا می‌انداختم.

جوانی حدودا بیست و پنج ساله هیکل‌مند و خوش‌تیپ با سامسونتی بقاعده در دست، دو، سه متر جلوتر از من، تو آفتاب ایستاده و منتظر تاکسی بود. ده دقیقه‌ای گذشت اما دریغ از حتی یک پیکان مدل 50 که کاپوتش با طناب به ماشین بند شده باشد. بالاخره جوان کلافه از کنار من داشت رد می‌شد و می‌رفت به سمت عقب ماشین. شاید فکر می‌کرد، موقعیت ماشین من مانع از شناسایی او توسط رادار تاکسی‌ها می‌شود. در همان حال صدای رادیو به بیرون هم می‌رسید و دهانم مشغول خوانش هرمنوتیکی پسته‌ها بود، از پنجره‌ی باز، نگاهی معنی‌دار به من انداخت و رد شد.

با خودم گفتم: حالا درباره‌ی من آخوند چه فکری می‌کنه؟ دیگه خبر نداره با چه والذاریاتی وام گرفتم و این فرغون رو خریدم و خود حالاشم دو قسطش عقب افتاده، این پسته‌ها رو هم یکی از شاگردام چند روز پیش واسم هدیه اورده[1]

به ذهنم رسید پیاده شوم و آدرس وبلاگم رو به او بدهم تا بیاید این یادداشت را بخواند، ولی دوباره منصرف شدم. تو جای من بودی چی کار می‌کردی؟

 


 [1] . تا اطلاع ثانوی، دوستان بی‌زحمت پسته نیاورند؛ چون دوست ندارم یادداشت‌های وبلاگم تکراری شود. مغز گردو بهتر است. مرسی. 

 

 




کلمات کلیدی : آخوند، ماشین، وام خودرو، پسته