• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : ... با او که مي گفت پير شده!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام استاد
    اين جا يه الف جا افتاده : خوستم جبران کنم
    تا تهش منتظر يه جمع بندي بودم که ديدم نوشتيد "بخشي از گفتگوي..." اينم يه جورشه
    بحث جالبي بود ... من هم بعضي وقتا که به آينده فک ميکنم و پير شدن و .. مي ترسم اما نميدونمف شايد از رو پرروييم باشه که خيلي خيلي کم نگران هستم و هميشه به شدت به بخشش خدا اميدوارم ...
    التماس دعا
    فرصت کردين يه نظر کوچيک هم در مورد نوشته هام بدين خوب ميشه ها :-)
    هنوزم بعضي جاهاي مطلبتون بين محاوره و معيار مي مونم :| ببخشيدا
    يا علي
    پاسخ

    سلام عزيز. ممنون از يادآوري اشتباهاتم. چشم. خب من با خودم راحتم هر جور که اومد رو زبونم باهاش حرف مي زنم چه معيار و چه محاوره اي.