• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : من هم بشرم مثل شما!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 42 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بي نام 
    سلام
    کامنت 2
    من فقط حرفم اينه که شايد اين گريه وجه ديگه اي داشته باشه که در نقل روايت حديث بيان نشده. به عبارت ديگه گرچه معصومين انسانند ولي انسان کاملند، در تفسير رفتارهاشون به طور کلي نبايد افراط يا تفريط کرد و شايد نشه اين نمونه رو خيلي معمولي تفسير کرد. البته اگر به هر دليل ديگه اي هم گريه بکنند اصل گريه کار انسانيه و جايگاهشون پايين نمياد. اصل ناراحت شدن از حرف ديگران زماني پيش مياد که يا انسان در تصميم خودش ترديد داشته و زواياي مختلف بحث رو نمي دونسته و الان تحت تاثير حرف ديگران قرار گرفته يا خودش خيلي حساس باشه و يا روي طرفش خيلي حساسه و مي ترسه اون اين حرف ها رو بشنوه ناراحت بشه و مسائلي از اين دست. اين ها در مورد حضرت زهرا مي تونه باشه؟
    پاسخ

    سلام. ممنون از اين که با نظراتتون به بحث رونق مي دين. با بخشي از فرمايشاتتون موافقم اما درباره‌ي بعضي از اونا نکاتي به نظرم مي‌رسه که خدمتتون عرض مي‌کنم تا اگر نياز به اصلاح دارند بفرماييد. 1. شما فرموديد: "بعضي انسان‌هاي عادي هستند که با عشق به يک زندگي روي مي‌آورند و از حرف و حديث‌ها دلگير نمي‌شوند و بي‌خيالند." اينجا چند تا سوال پيش مياد: آيا هيچ‌گاه از حرف و حديث‌ها دلگير نمي‌شوند يا اينکه ممکن است گاهي هم دلگير شوند ولي تحمل مي‌کنند؟ آيا دلگير نمي‌شوند واقعا و قلبا يا اينکه جوري رفتار مي‌کنند که انگار دلگير نشده‌اند ولي اگر به دوست صميمي يا مادرشان يا... برسند گاهي درددلي مي‌کنند؟ بر فرض که دلگير نشوند، آيا ترجيح نمي‌دادند اين حرف و حديث‌ها نباشد و گويندگان آن حرف‌ها رفتار مهربان‌تري با آنها داشته باشند؟2. دهن‌بين يعني خوش باور و زود باور به نظرم اينجا بايد از کلمه‌اي ديگر استفاده کنيد. 3. اينکه وضع مهاجران بهتر شده يا نه يا مردم چي فکر مي‌کردند روي بحث ما تاثير چنداني ندارد. 4. شما مسئله را گنده‌تر از چيزي که هست کرده‌ايد بعد نتيجه مي‌گيريد که اين با مقام عصمت ايشون منافات داره با ساده‌زيستي ايشون منافات داره با علاقه‌شون به همسرشون منافات داره. حالا کي گفته شوهرشون رو دوست نداشتند، يا ساده زيست نبودند؟ بابا يه خانم از حرف مردم ناراحت شده و به سبب همان سرشار بودن از عاطفه و احساس دلش شکسته و تو خلوت خودش اشک در چشمانش حلقه زده در همين اثنا پدرش سر رسيده و گفته چي شده؟ اون هم ماجرا رو گفته. تمام شد و رفت. نه شکايتي نه اعتراضي و بعد از آن هم با همه چيز علي ساخته و هميشه در کنارش بوده و از اين بابت خوشحال بوده. اين کجاش اشکال داره که دست به تاويل حديث بزنيم بر خلاف ظاهرش؟