• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : من هم بشرم مثل شما!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 42 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بي نام 
    سلام
    1. در جوابتون براي گريه پيامبر بر مرگ فرزندشون:
    ما قبول داريم که معصومين انسان هاي کاملند پس عاطفه او هم، کامل تر از بقيه است. از طرفي مرگ گرچه انتقال ار دنيايي به دنياي ديگه است ولي همين انتقال نشون مي ده که مرده در اين دنياي مادي فعاليتي نداره و در چشمان انسان زنده مانند يه آدم زنده ديگه ديده نمي شه و نمي شه با او مثل قبل زندگي کرد. جدايي از محبوب غم انگيزه ولو اون قرار باشه به جاي بهتري بره و ما به اين مساله ايمان کامل داشته باشيم!
    2. متوجه هستم در مورد برخي از رفتارهاي معصومين داريد از اين تفسيرها استفاده مي کنيد ولي مورد سوال من تفسير اين رفتار خاص در اين روايت خاص هست و نه بيشتر.
    3. فرموديد چون بي بي دختري جوان بودند و يا نوجوان به اقتضاي بشر بودنشون اين حالت براشون طبيعيه( به قول ذره بين ر.ک به جواب کامنت هاي اولي خودم) ولي سوال من اينه درست که ايشون بشرند ولي چه بشري؟ آيا کامل نيستند؟ آيا در همين انسان هاي عادي نديديم که با عشق به يک زندگي روي ميارند و از حرف و حديث ها دلگير نمي شوند و بي خيالند؟ قبول که حضرت علي فقر مادي داشتند تو اون دوران و قبول که بي بي هم مثل بقيه مي تونند به رفاه علاقه مند باشند ولي آيا معادل اين استحکام و ناراحت نشدن از اين حواشي رو تو زندگي افراد عادي نمي بينيم؟ آيا زندگي قبلي ايشون هم سراسر رفاه بوده و عادت به رفاه داشتند؟ آيا ايشون العياذ بالله دهن بين بودند؟ آيا شوهرشون رو دوست نداشتند اون هم بعد از يه فرزند؟
    آيا وضع مهاجرين اون هم چند سال بعد از جريان شعب ابي طالب اين قدر خوب شده بود که قابل طعنه زدن شده باشند؟ يا مردم فکر مي کردند پيامبر بايد دخترشون رو به انصار مي دادند که وضع مالي شون کمي بهتره؟ آيا اين ها رو حضرت زهرا متوجه نمي شدند؟ آيا پيامبر که مردم رو به ساده زيستي توصيه مي کردند اين ها رو به دخترشون نياموخته بودند؟ آيا... ( خدايا ببخشيد خيلي حرف بي ربط زدم برا روشن شدن منظورم بود فقط)
    ادامه دارد...