• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : من و كودكي پدر بزرگ!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرسي 


    سلام

    واي چقدر خنديدم. خيلي بامزه بود. خدا حفظش کنه. ياد داداشم وقتي کوچيک بود افتادم. يه شب که از قصه هاي تکراري بابام خسته ميشه با جديت ميگه : آخه به تو هم ميگن آقاجون بلد نيستي لااقل از خودت داستان بسازي!

    پاسخ

    سلام. ممنون. چه با مزه.