سلام
واي چقدر خنديدم. خيلي بامزه بود. خدا حفظش کنه. ياد داداشم وقتي کوچيک بود افتادم. يه شب که از قصه هاي تکراري بابام خسته ميشه با جديت ميگه : آخه به تو هم ميگن آقاجون بلد نيستي لااقل از خودت داستان بسازي!