سلام
1.ببخشيد من اصلا جناب بي نام رو نميشناسم ولي حسم گفت خانم نيستن شما مي شناسيدشون خوشحال ميشم توضيح بفرماييد...
2.من گفتم خلسه براي من... منظورم مثالش بود نه که در واقع. يعني اگر ميگفم مثال مستي براي من... شما ميگفتيد ايشون مستن؟! چه فرمايشيه. والا. سرآشپز هم براي نمک قضيه بود. خوبيد شما؟! چي چي رو صددرصد تاييد ميکنيد!؟
3.جناب بي نام بله قبول دارم ميشه تفاهم نامه نوشت ولي چندتا مساله باقيه: اول شما به بنده بگو من گفتم عشق يعني ازدواج؟! من ميگم عشق ميتونه خود زندگي باشه حيف معذورم حرف بزنم يعني واقعا حيف. من قبول ندارم که عشقم يه تيکه پازله من ميگم خود پازل بايد عشق باشه(البته قبول دارم تو مثال ما تصورش سخته) اما خب چون ميتونه شدت و ضعف داشته باشه نگاه بهش کمرنگ و پررنگ ميشه. شما همش ميري سر اين که چرا عشق رو مستقيم ميذارن اصل و... من ميگم که کي ميگه عشق فقط ازدواجه؟! که حالا تو فيلما شده اصل و...حرف شما رو ميگم چرت جسارت نشه بزرگوار، منظورم اينه من هنوز توي مصداق عشق با شما نظرم فرق داره بهمين خاطر اشکالاتتون برام معموليه.
4.گفتيد هم ذات پنداري... و دل ما روانه کرديد...ببينيد اين حرف شما رو اصلشو قبول دارم اما بازم سر حرف خودم هستم که عشق فقط ازدواج نيست که اگرمنِ بيننده خوشم اومد يعني يا درجريان يه عشق و عاشقيم يا کلا ازين تيريپ ها خوشم مياد. داهاشم خودتونيد من خيلي بخوام دخترخاله بشم ميشم آبجي. که ازين کلمه خيلي خوشم نمياد.
5.ذره بين جان بايد به اينجا و صاحبش مدال طلا داد. البته بعدا برات تعريف ميکنم اولش که با وب استاد آشنا شدم کلي خورد تو ذوقم اما خب حالا به جبران اون موقع ذوق مند شدم.