• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان (4)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 28 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + مرسي 

    سلام. من نوشتمو از ادامه بي نام مينويسم. ميشه آغازه 1 رو برداريد. مال بي نام قشنگتره
    پاسخ

    سلام. ببخشيد ادامه اش رو تو متن گذاشتم لطفا اونو ادامه بدين.
    + بي نام 
    مهتاب صورتش را به سمت پنجره طرف خودش چرخاند. نمي دانست چه بايد بکند؟ هيچ وقت ياد روزهاي خوش با مسعود بودن از ذهنش نرفته بود ولي الان مرتضي همسر او بود و آرش فرزند دلبندش.
    مسعود با حالتي عصبي انگشتان خود را روي فرمان ماشين به سرعت جابه جا مي کرد.
    -خوب بگو من بايد چي کار کنم خانمي؟ من ديگه طاقت ندارم.
    مهتاب بيشتر نگران و سردرگم شد. تلفن مسعود زنگ خورد. ليلا بود.
    - سلام مسعود کجايي؟
    - سلام بيرونم چطور؟
    - هيچي زنگ زدم نمايشگاه نبودي. ببين خونه يکي از دوستان دعوت شديم. امروز زودتر بيا خونه سر راهم يه جعبه شيريني بخر،خوب؟
    - اوکي. فعلا باي
    - خداحافظ
    مهتاب که داشت به حرف ها و حرکات مسعود نگاه مي کرد و گوش مي داد، گفت: راست مي گي هنوزم عشقتم؟
    - آره. چطور؟
    - پس چرا با ليلا ازدواج کردي؟ چرا بچه دار شديد؟ چرا تا دوسال خبري ازت نبود؟ من خطا کردم تو چي کار کردي؟
    مسعود يک لحظه غافلگير شده بود. ماند چه بگويد. مهتاب با حالتي از غم در ماشين را باز کرد و گفت: من بايد برم. ديرم شده. شب هم بايد به مرتضي جواب پس بدهم تا دوباره دردسري برام نشه. خداحافظ
    - نه مهتاب بمون. برات توضيح مي دهم.
    ولي مهتاب به سمت ارايشگاه حرکت کرد. حتي بوق ماشين مسعود باعث نشد تا صورت خود را به سمت او برگرداند.
    + بي نام 
    سلام
    مهتاب صندلي اش را به حالت اول برگرداند. هر دو نفس راحتي کشيدند. تلفن باز زنگ خورد. مهتاب و مسعود به هم نگاهي کردند.
    - مرتضي است دوباره. چي کار کنم؟
    - جواب بده. بگو رفتي خريد.
    - باشه
    - الو سلام
    - سلام. چرا تلفنت رو جواب نمي دهي؟
    - ببخشيد نفهميدم. کارم داشتي؟
    - آره. خانم بي حواس کيف پولت رو جا گذاشتي تو ماشين.
    - ا؟ يه لحظه صبر کن.
    بعد کيف دستي خود را گشت.
    - خوب شد گفتي. هرچند يه ذره پول تو جيب کيفم مونده ولي خوب مي خواستم خريد برم که ديگه نمي رم. برمي گردم آرايشگاه.
    - اومده بودم دنبالت بهت کيفت رو بدهم. ولي نبودي حالا هم ديگه ديرم ميشه. برگرد دفعه بعد برو خريد. خوب؟
    - باشه. ممنون. کاري نداري فعلا؟
    - نه قربونت. خداحافظ
    - خداحافظ
    + مرسي 


    مسعود: چرا قايم موشک بازي رو تمومش نميکني مهتاب؟

    - نميتونم من من ديگه نميتونم...

    - آخه مهتاب جان کي وقتش ميشه که کنارم بموني؟

    - نميدونم مسعود من کاملا گيج شدم

    - ترديد کردي؟ چرا؟ آخه چرا؟

    - مسعود بذار چند روز بگذره بايد فکرکنم

    - نه نميشه مدام گفتي صبرکن چقدر ديگه؟ بايد همين الان حرف آخرتو بزني دوسم داري؟ يانه؟

    - مهتاب روشو برميگردونه طرف مسعود . بهش خيره ميشه اما نميتونه حرف بزنه لباش ميلرزه قلبش داره از جاکنده ميشه. اشک پهناي صورتش رو خيس کرده چشماش سرخ شدن سعي ميکنه با سر انگشت اشکاش رو پاک کنه تا راه براي زلال شدن نگاهش باز شه.کاش ميتونست حرف بزنه کاش ميتونست تصميم بگيره.

    + همه چي آرومه؟ آخه چرا؟ 
    حيف اون سيلي که به خاطر مهتاب زدم تو گوش آرش حيف...
    استاد حدس زده بودم ميخواين کاسه کوزه هارو سر مهتاب بشکنين. اما ديگه لازم شديکي بزن تو گوشش تا بيدار بشه
    بچه ها غصه نخورين من اومدم البته اگر استاد بذارن
    ادامه داستان:
    بابايي ميذاري بيام رو صندلي جلو جاي مامان مهتاب بشينم؟
    نه بابا جون خطرناکه ميدوني که بچه ها بايد رو صندلي عقب بشينن.
    اره بابايي ميدونم اما همين يه بار.بعدشم مگه نگفتي من بزرگ شدم ديگه مرد شدم ديگه.بيام؟
    باشه پسرم بيا اما به مامان نگيا
    ءه! بابايي کيف پول مامان افتاده تو ماشين
    اي بابا! حالا مجبورم دور بزنم برگردم.
    مرتضي درحالي که داشت دور ميزد با خودش فکر کرد: اين زن معلوم نيست حواسش کجاست.خيلي سر به هوا شده...

    الان ميره ميزنه تو گوشش
    لطفا هر کي ادامه داد از طرف من اين مسوليت رو بپذيره
    باتشکر


    پاسخ

    ولي خب براي آنکه دل دوستان خنک بشه روايت ديگرش رو هم عرض مي کنم: مرتضي برگشت و صاف مهتاب را ديد که نشسته کنار مسعود. در ماشين را باز کرد مهتاب را کشيد بيرون يک کشيدي آبدار زد تو صورتش شترق و دو سه تا مشت و لگد (اينم به خاطر گل روي آقا رضا) به او زد و ادامه داد: تو آبروي هر چي چادريه بردي اينم چادرت و چادر را از سر او کشيد و گفت: تو لياقت چادر رو نداري تو اصلا آدم مذهبي نيستي من شک دارم که آن نمازت را هم که خواندي با وضو بوده (اينم به خاطر جناب بي نام)
    + بي نام 
    اين ها خيلي فرق مي کنند...
    ولي هر طور صلاح مي دونيد. يک نظر شخصي بود نه بيشتر.
    پاسخ

    بله فرق هايي هست ولي بايد بررسي کرد که آيا اين فرق ها، فارق هستند يا خير؟ ممنون از نظرتون و ببخشيد که ادامه ي داستاني که زحمت کشيده بوديد ناخوانده باقي ماند.
    + بي نام 

    رعايت حريم از اوليات مذهبه. مريم مقدس هم نباشه. فکر کنيد نوشته شما يه کتاب بشه مخاطب چي برداشت مي کنه از رفتار خانم هاي چادري؟ ببخشيد ولي بهتر نيست کمي دست کاري کنيد قضيه رو؟
    پاسخ

    همه ي چادري هاي ما معصومند؟ يه چادري خطايي بکنه همه چادريا اين طورين؟ اگه بنا به برداشت سوء باشه از کتاب خدا هم برداشت سوء کردن و مي کنن کتاب ما که جاي خود دارد.
    + بي نام 
    سلام
    نه بابا کاملا دير شده. اصلا سمت و سوي متن من کاملا فرق مي کنه.کلي نوشتم ديدم يه کامنت ديگه و بعد هم خودتون.... چرا مهتاب رو اين طوري نشون داديد؟ مگه مذهبي نيست؟ چطوري مسعود سرش رو مي بوسه؟ اين چقدر بدجنسه.
    پاسخ

    سلام. خب مذهبي که هست ولي مريم مقدس که نيست.
    + بي نام 
    سلام
    لطفا کسي بعدي اش رو ننويسه من الان متنم رو کامل مي کنم مي زنم. متن ديگه اي نوشته بودم که حالا که خانم مرسي اين طور نوشت بايد عوضش کنم.
    پاسخ

    سلام. آخي ببخشيد. يه کم دير شده. ولي خب بازم فرصت هست.
    + مرسي 

    مسعود: سلام اوه اين چه ريختيه؟! مگه آرايشگاه نبودي؟

    - ساکت فعلا من بايد توبيخ کنم. بهت نگفتم خودم خبر ميدم اصلا من اگر بخوام هر چي هست و نيست رو فراموش کنم ميشه؟ چرا نميذاري؟

    - نميخواي بوس بفرستي؟

    - کوفته برنجي تو اينجا بودي مگه؟

    - اوهوم. دلم خواست.

    - دستگيره در رو باز ميکنه پياده شه: تو آدم بشو نيستيا.

    - دست مهتاب رو ميگيره: صبرکن حرفاي من رو نشنيدي. کجا با اين عجله؟

    - دستشو ميکشه : ولم کن نميخوام ببينمت دست بردار ديگه . جيغ ميزنم ها.

    + مرسي 

    پشت خطيش مسعوده: سلام خوبي؟ ببخشيد سرم شلوغ بود...

    مهتاب: مسعود حرف نزن که سرتو ميبرم نميدوني تو چه هچلي انداختيم.

    - کي؟ من؟ چرا؟ چي شده مگه؟

    - الان وقت ندارم توضيح بدم فقط نميخوام ببينمت ديگم نه خواهشا به خاطر من دروغ بگو نه نقش بازي کن.أه

    - چرا خب؟ اين جوري که دلم شور ميزنه. لااقل بگو کي زنگ بزنم؟

    - فعلا نميدونم . شايد بعدا. خداحافظ

    - باشه مواظب خودت باش.

    مهتاب نميفهمه فاصله پارک تا خونه رو با چه سرعتي ميره. سرکوچشون يه بوتيکه ميره و سريع يه تي شرت مارک مردونه آبي ميخره.بعدشم از سوپري چندتا اسمارتيز وژله. انقدر که عجله داره بقيه پولشو نميگيره. ميره دم درخونه همسايه شون واز اکرم خانوم تشکر ميکنه و آرش رو مياره خونه.

    - آرش جان مامان بيا برات خوراکي خريدم بيا لباساتو در بيارم.

    سر و وضعشو مرتب ميکنه نهارشو اماده ميکنه که مرتضي مياد

    آرش بدو بدو ميره به استقبال پدرش.

    - بابا خوراکي خوشمزه دارم ميخواي به تو هم بدم؟

    مهتاب:تو نه شما!

    - به به خوش به حال پسر بابا . روشو ميگردونه طرف مهتاب: خب خانم خوش گذشت؟ ديگه رفقا رو بر ما ترجيح ميدي؟! و ميخنده

    - نخيييير کي ميتونه جاي شما رو بگيره. باحالت عشوه ادامه ميده: اگر گفتي چي پشتم قايم کردم؟

    - من چه ميدونم شما امروز ددر دودور بوديد.

    دستشو جلو مياره و تي شرت کادو شده رو ميگيره طرف مرتضي: بفرماييد مال شماست.

    - به به پس به فکر ماهم بوديد. دست هستي خانم درد نکنه مگر ايشون...

    - چشمم روشن سليقه خودمه ها! پيشنهاد اونم نبود بخاطر جبران خريد ماشينه گفتم خيليم لوس نشي يه کادوي کوچيک برات خريدم.

    مرتضي کادوشو باز ميکنه ميره تو اتاق اندازشو ببينه.

    صداي اس مس گوشي مهتاب مياد و گوشيشو چک ميکنه. مسعوده: سلام مهتاب از صبح نگرانتم نميخواي بگي چي شده؟

    + ذره بين 
    مگه شما ميدونيد کنکور من کيه؟
    پاسخ

    هشتم تير روز آخرشه ديگه.
    + ذره بين 
    - الو سلام
    - سلام مهتاب، کجايين شما؟ من تو زمين بازي پارکم. تو و آرش رو نميبينم. اين بازي چي بود درآوردي؟ اين موقع روز من رو کشوندي اينجا.
    الان کجايي؟
    - آرش همرام نيست. همون جا باش الان ميام...
    پاسخ

    تا بعد از کنکور ديگر از شما چيزي پذيرفته نمي شود. لطفا التماس نفرماييد.
    + مرسي 


    مهتاب replay رو ميزنه و مينويسه: زمان خشن تر از آن است که فکرش را ميکني ونمي ايستد. هيچ گاه ثانيه ها باز نخواهند گشت. سندش ميکنه و

    گوشيش رو ميذاره تو کيفش که زنگ ميخوره.

    + مرسي 

    فکرکنم دارم مريخي حرف ميزنم ميگم عوض ميکنم نه که آغازه 2 بشه! کچلم کرديد چند بار بگم ميخوام از ادامه ذره بين بنويسم
    پاسخ

    باشه بابا. بچه که زدن نداره. بفرما اينم حذف. خوبه؟
       1   2      >