اي که ميگويي اگرعباس در آن کوچه بــود!
ياکه سقالحظه ي حساس درآن کوچه بود
قهرمان جنگها آيا مگر حيدر نبــــــود؟
يک تنه فتاحِ درب قلعه ي خيبر نبود؟
در مصاف دشمنان مولا مگر هيبت نداشت؟
صاحب تيغ دو سر آيا مگر قدرت نداشــــت؟
با وقارو هيبتش صفهاي دشمن مي شکست
باهمان دستان خيبر کن که گردن ميشکست
بي گمان عباس هم ازدست مادر ميگرفت
يا،علي را بُردني از شال حيدر ميگـــــرفت
مَصلحت اين بود تا زينب کند افغان وآه
فاطمه زخمي شود اماکند حيدر نگاه