• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : چگونه يک مقاله را در نشريه اي ايراني چاپ کنيم؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + وحيد 
    سلام يهک سوال فني
    تا حالا خودت مقاله اي به چاپ رسوندي؟
    پاسخ

    سلام بر شما. بله. چطور مگه؟
    واقعا دارم شاخ درميارم...
    اي چه توصيه هاييه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    علنا داريد نونمون رو آجر مي کنيد...
    واقعا متاسفم...
    آخه چرا؟
    واقعا چرا؟؟!

    پاسخ

    چون معتقدم حتي المقدور تک خوري ممنوع. گناه دارند به خدا.
    + مهدي 

    بطور کلي مي شه اينطور گفت که فقط "اسم و رسم" و کلاً "نام" مي تونه حرف اول رو بزنه.

    يعني بايد کاري کنيم که ماهارو بشناسن و اسممون که يه جوري در ره!

    يکي از راههاش هنرپيشه شدن و يا فوتباليست شدنه!! (متأسفانه)

    در غير اينصورت يک راه علمي هست که همون نوشتن کتاب هستش!

    پاسخ

    بعله غالبا اين جوريه.
    مورد هفتم خيلي برام پيش اومده بود
    اصلا ديگه داشتم دپرس ميشدم از بس مقالم برنده نشد
    الان دليلشو فهميدم

    منو از نظرتون بهره مند کنيد
    پاسخ

    واقعا؟
    + رهي 
    يكي از چيزهايي كه باعث مي شود راهكارهاي شما جواب ندهد اين است كه بعضي مجلات اسم نويسنده را حذف مي كنند بعد براي ارزياب مي فرستند كه در اين صورت بايد گفت همه گز و سوهان و ديگر هزينه هايي كه كرده ايد از دست مي رود چون ارزياب نمي داند كه مقاله از شماست.
    مشكل ديگر راهكار شما اين است كه آدم بايد با همه يا اكثر استادهاي يك رشته، يعني به طور كلي همه كساني كه در مظان! ارزيابي هستند - دوست شود كه براي او هزينه زيادي دارد و تازه معلوم هم نيست مقاله آدم را براي اين استادها بفرستند.
    به هر حال يادآور شويد كه ريسك يا خطرپذيري راهكارهايي كه ارائه داده ايد زياد است تا بعدا كسي مديون يا معترض يا متعرض شما نشواد.
    پاسخ

    خب همه ي راهکارهايي که فرمودم اين جوري نيستند. درسته؟
    + بي نام 
    سلام
    يعني به شدت با حال، جالب و واقعي بود. مخصوصا خودزني و شيري که حلال نمي کنيد!
    خوب، حضرت استاد، يا شيخ، جناب مستطاب حجة الاسلام و المسلمين آتشين صدف، برادر بزرگوار! پرتقال ها فداي قدومتان، گزها به هلهله ريخته بر سرو روي مبارکتان، باقلواها، کيسه کيسه پسته ها، بسته بسته خرماي مضافتي، جعبه جعبه ميوه ها، کاک هاي کرمانشاه، سوهان هاي قم، پشمک هاي اصفهان... همه و همه فداي وجود نازنينتان. آن هم خالصانه، بي ادعا...آه چه صحنه باشکوهي! حضور گرم شما در کلاس ها!...

    خوب حالا اوکي مي دهيد بريم سراغ گزينه آخري؟ يعني يه مقاله بنويسيم؟ بعدا هم با حافظ و ... ببخشيد با جنابتان حساب مي کنيم؟!!
    ( دِ ولم کن، خوب بذار الان بگم بعدا نمي دهم که، اَهههههه نکش بابا کَنده شد ولش کن، آستينم رو نکش، زشته مي فهمه، اي بابا چه گيري افتاديم! ) ببخشيد بچه بود! يه کم کار داشت. شرمنده نمي ذاره بايد برم. شما روش فکر کنيد. ممنون
    ( نذاشتي بگم، خوب داشت قبول مي کرد . جدا بي خيري تو! واقعا به تو مي گن دوست؟ خوب اگر به جايي بند نباشي که چاپش نمي کنند برات. اَه داشت مي گرفت. نذاشتي. هيچي سرت نميشه ) اِ، هنوز نرفتم؟ آخ ببخشيد. خدانگهدار
    ( در رو! همه چيز رو فهميد. اي وايييييييي)
    پاسخ

    سلام. خوبين؟ ممنون از لطفتون. راضي به اين همه زحمت نبوديم. همان کاک کرمانشاهي کافي بود کا. به هر حال من که در هيچ زمينه اي جز ده نفر اول نيستم (شوخي کردم!) ولي خب تا جايي که از دستم بربياد در خدمتم.
    + mersi 


    سلام

    ...

    پاسخ

    ... سلام