شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

ساعت ویکتوریا
+ [وبلاگ] خون بها
@};-
بعدی همه 18 نظر قبلی
يچ کدوم رو به نحو صحيح اداره نکرديم اين دو ملزم و ملازم يکديگرند اما دليل مدبر هم رو درست پيدا نکردند دليلش درست اما مدبرش آدم کار بلدي در راس انتخاب و کارش نبود
سلام عالي بود خوشحال ميشم از وبلاگ من هم ديدن کنيد و نظرتون رو بفرماييد@};-
+ امشب حرف وبلاگ شد و بعد مدت ها دلتنگ شدم و برگشتم درست به همينجا !
درست همينجاست ، مرکز زمين .
سلام عالي بود خوشحال ميشم از وبلاگ من هم ديدن کنيد و نظرتون رو بفرماييد@};-
+ من نميفهمم کوهنوردي اونم تو هواي سرد چه لذتي داره
2-FDAN
بد نيست:Dولي خيلي هم خوب نيست:)
° گيسو•
خيلي جالبه اتفاقن هواي سرد با لباس گرم بري کوه خيلي ميچسبه مخصوصن هواي باروني الان
بعدی همه 17 نظر قبلی
{a h=haftasman}# هفت آسمان{/a} :-|
2-FDAN
{a h=advanced}اسپايکا{/a} ولي امروز توي پياده رو و روي رنگاي خيابونا ک ميرفتم ليز ميخوردم ميگفتم بدنم درد ميگيره سرويس ميشم بيفتم:D

اسپايکا

+ هميشه هر وقت ميام پارسي ميرم تو پيام هاي خصوصي، پيام هاي قديمي اونجا رو ميخونم و با يه لبخندي ميرم :)
سلام شما هنوز هستيد؟
:(
همه 8 نظر
اسپايکا
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} تشکر همچنين
Miss fatima
{a h=advanced}اسپايکا{/a} ‌@};-
+ چجوري آرومش کنم دليو ک گرفتار توعه؟ بيا پيش من باش يه کم...

اسپايکا
ماه من
همه 5 نظر
اسپايکا
@};-

اسپايکا

+ سن وبلاگم 15 سال و 5 ماه و 5 روز شده :)
اسپايکا
15 سالم بود، مثل هميشه پشت سيستم تو اتاقم، صفحه ثبت وبلاگ جديد جلوم بود تو فکر انتخاب يه آدرس براي وبلاگم بودم چند تا اسم اومد به ذهنم ولي قشنگ نبودن چيزي که ميخواستم رو نميرسوندن يهو از پسرخالم که چند ترم زبان جلوتر از من بود و کنارم رو صندلي نشسته بود پرسيدم پيشرفته به انگليسي چي ميشه گفت Advanced گفتم همين خوبه و دکمه ثبت رو زدم :دي
اسپايکا
از همون اول ميخواستم پيشرفته بودن رو به هر کس که مياد تو وبم القا کنم :D
بعدی همه 34 نظر قبلی
اسپايکا
{a h=beautifullove}کلبه تنهاييمريم{/a} همينطوره :)
{a h=advanced}اسپايکا{/a} خوبيد

سبحان.

+ شکست خوردم.. . با فتح شـهري کـه.. "تـــ..ــو" در آن نـَبودي.. .
سبحان.
س ب ح ا ن
سبحان.
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1393/11/29/469035_270.jpg
بعدی همه 14 نظر قبلی
خدايا تابلوهاي زيبا رو يکي يکي رد کردم حالا نوبت خودم است بيتوته مي کنم همينجا من شهيد گمنام هستم

سبحان.

+ به من خُرده نگير * * دست ِ خـودم نيـسـتـ * * مـن فـقط بـلـدم عــاشـقت بـاشـم.. س ب ح ا ن
سبحان.
س ب ح ا ن
سبحان.
http://www.labkhandezendegi.com/uploads/microblog/2015/10/44/5630702729c23rtc.jpg
بعدی همه 21 نظر قبلی
سبحان الله
عاشقي درد است اما دردي که از نقل و نبات شيرين تر است و براي قند خون هم ضرر ندارد ولي زياد بخوري بايد تاوان زياد خوردن ات را طوري پس دهي که شيره نبات خونت را با يک لوله پليکا در جان شيرين زندگي پس زني و حرف زياد هن نزني و در واقع خودم و مي گم خفه خون بگيرم و ساکت از کوچه ليلي گذرم بابت اينهمه بازي با موج دريا و ساحل ديوانه خانه مهمان عيدي نشوم

سبحان.

+ حتي اگر يــک قــدم مـانـده باشد تـا "بـهـشـت" * * *تـ..ــو* صـدايم کـُـني * * بــرميـگردم .
سبحان.
س ب ح ا ن
سبحان.
http://www.labkhandezendegi.com/uploads/microblog/2015/10/44/562eb372e042dq42.jpg
بعدی همه 31 نظر قبلی
و بازنده اند پس تا دير نشده بخوان حيدريم حيدري در پي حيدر است لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار شايد لايق شوي در حضور در زمان مقرر پشت علم صاحب علمدار صحراي احمر که خود داني و درک خ آهي کرد علم و صاحب علم را به وقت مقرر پس بشتاب به هر وسيله و مرتبطي تا نماني جاي در صف آن اوليا الله و اولادي که صاحبان شرف و نام و خلقت تواند سخت است بيانش. ولس چه نخواهي و بخواهي آزاده اللهي برآن است
برگرد تو را قسم به ليلي شيرينم دستم بگير يوسفم از چاه برون شد و من در قوم خرد همچنان دردمندم رهايم نکن خدا قسمت مي دهم به همه داشته هايت يا امام رضا سوگند به پيمان و عهدي که ميان من و تو دلدار دلکش من است قسم ميدهم هرچه حال خراب من است افزون و بي اندازه بي‌مقدار و بدون ساحلي همچنان گم در مه آلود زندگي غرق ام ولي همه اش به جاي تبسم معشوق و دلدار اهل بيت اش نما

سبحان.

+ اين همه "دوستت دارم" را .. براي کدامين روز مبادا کنار گذاشته اي؟!.. س ب ح ا ن
سبحان.
س ب ح ا ن
سبحان.
http://www.hammihan.com/users/users2015/status/original/HamMihan-201518311616229026911456323304.6482.png
بعدی همه 11 نظر قبلی
روز مبادا کجا بود اين بيچاره مجنون به روي کدوم ماسه ساحلي و بر روي کدامين موج دريا بود که گفت پاک نشو پاک نکن که تو از نبود واژه دوست دارم گله مي کني؟مگر خودت نگفتي گوش کن؟گوش کن؟با زبان بسته با تو سخن مي گويم....هرچي فحش خوار و مادر را با اشاره و زبان ميخي ب. سنگواره‌ها قبرستان توهمات اين مجنون نصيب اش ....پاسخ ام ده ؟که نگاهي....
منتظر تو نيست هرچه هست همه مي دانند پس خفه شم بهتر از سخت گفتن است
+ هيچيم و هيچکس نخرد هيچ را به هيچ... اي روزگار ، درگذر از چون و چند ما... . . . طالب آملي
هايدي
103/8/13
روزگار با قيمت گذاري ارزش فردي را تعيين نمي کند هيچ بودن دليل پوچ شدن نيست آدم بايد از من خالي شود در منيت يار عيان و پيدا شود تا از من خود خالي نشوي چگونه با من او مبتلاي يافتن خويش شوي مردم نامي شدم و بار ديگر مي ميرم و آنجاست که هر چه خواهد او
sobhan
دلِ خوش???????
بعدی همه 10 نظر قبلی
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} درود بر کاربر قديمي سبحان . شما را کسي فراموش نمي‌کند چون با يک کلمه دل خوش موجبات دلسردي کاربران را فراهم کرديد و هيچ ايده تازه اي هم از خود بروز نداديد تا بفهميم چگونه ميشود الکي خوش نبود . خود من يکي از همانهايي هستم که مطرح کرديد دارد دست و پا مي زند اما هيچوقت دليل آنرا متوجه نخواهيد شد . حالا هم که لب به سخن گشوديد
{a h=u4e46d74210332323}sobhan{/a} بسيار دير شده و خودتان مي‌بينيد که مثل سابق نيست اما خود من احتياج به حضور هيچکسي ندارم و اگر هم پستي در اين باب گذاشته ام فقط بخاطر همان چند نفري بود که حضور دارند . بنظرم دست از آن وبلاگ و کاربري قبلي بردار و با همين که آمدي بيا ببين اينجا چه امکاناتي دارد که از آن بي خبري :)
+ گفتم از کار برد مرا خنده کردنت خنديد و گفت من به تو کاري نداشتم ... . . . وحشي بافقي
هايدي
103/8/13
ولي هرچه بود کار ما بود با آن يار شيرين سخن و گلگون سيماي باشرف و با صلابت اش آنکه از ثمرات آن شجره طيبه اهل بيت ولايت و امامت باشد که مي‌شود ختم به ظهور منجي عالم بشريت مهدي مصطفي عج جانم به طريق و به وجود پاکش روان بر شمشير جهاد در رهش چگونه شود کارش با ما به پايان رسد آنجا که اميد وصالش بر ما خاتم به هيج فرض و هيچ دليل و منظري ختم و به پايان نرسد الي بعد شفاعت اش
+ #معرفي_کتاب *راض ِبابا* «راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار مي‌بندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم مي‌زند.
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني هم‌زمان با نواي اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري مي‌شدند. راضيه بزرگتر مي‌شد و با وجودش شور و نشاط مضاعفي به خانه مي‌بخشيد. از همان کودکي روحيه‌اي شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهرباني‌اش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود. راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
بعدی همه 27 نظر قبلی
متاع تو را جز شيرين و ليلي کس خريدار نمي‌شود مفت هم بفروشي کس نمي برد گران هم بدهي جز شيرين و ليلي نازش نمي خرد فکر بازار مباش جنس قيمي فقط خواهان يوي دارد درد تو را دوم کس نمي خرد خوش باش که وقت احتساب عشق مفت را ارزان کس نمي برد جز معشوق اين متاع تو قيمت ندارد خريدار دل ندارد تنها دلبر دل مي خرد شاه دل تنها اس ميخرد
دل نوشته هاي مجنون
ساعت ویکتوریا
محمد رضا آتشين صدف-2
رتبه 0
0 برگزیده
198 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top