• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : لايه روبي يك وبلاگ
  • نظرات : 1 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام آقاي اتشين صدف
    دليل اينکه لينکتون کردم همينه که بي شيله پيله و خيلي ساده اما عميق مي نويسيد.راجع به متن اين پست بايد بگم تقريبا همه گيره.
    شايد ديگه حاجتامونو از وب نمي گيريم.شايد ديگه اون نياز مطرح شدن کور شده .شايد ديگه اون هيجان ديده شدن و حرف زدن رو نداريم.شايد اون حکمت گمشده رو اينجا نمي بينيم.
    شايد از دست داديم چيزهاي مهمتري رو و بدست اورديم چيزاي کمتريو
    پاسخ

    سلام بر شما. ممنون از لطفتون. به نکات خوبي اشاره کردين. ديگه داشت تنبلي ام مي اومد که ادامه بدم ولي خب حرف هاي شما دوباره شارژم کرد. اين که گفتين همه گيره من رو ياد روزهاي اولي انداخت که به پارسي بلاگ اومدم. آدمايي بودن که منتشون رو مي کشيديم يه سر بزنن به وبلاگمون و يه نظر خشک و خالي بنويسن. وبلاگ گلدختر، يک امل مدرنيسم نشده که مرحوم شد نويسنده اش، ايليا و... چه بحث هاي داغي مي شد روزي صد بار به وبلاگ خودمون و بقيه سر مي زديم. نمي دونم شايد من که الان کمي فاصله گرفتم اين شور رو که هنوز شايد باشه حس نمي کنم. ولي اينکه فرمودين همه گيره به نظرم مويد حرف منه.يه چيز جالب ديگه. خوراک بعضيا يکيش خودم تو اون دوره کشف هويت وبلاگ نويس هايي بود که به دليلي مهم بودن. و بعد بهشون مي گفتن که مي دونيم کي هستين. همين وبلاگ گلدختر رو يه زماني وقتي عطيه خانم خودش به تنهايي مي نوشت و طوفان به پا مي کرد، اگه بدوني با چه روش هاي پيچيده اي (اشتباه نشه هکر نيستم و هک نکردم منظورم روش هاي جستجوي پيچيده ايه تو نت که اگه بهت بگم باورت نميشه) گشتم تا فهميدم کيه. آخريش هم که هويتش رو کشف کردم شاعر خوبمون آه... دل.. است که گاهي سري به ما مي زنه. بگذريم اينم يه خاطره بود از يه دوره اي که الان با دريغ ازش ياد مي کنم. بگذريم.