• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : وقتي آدم بزرگ مي شوي...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ذره بين 
    خودمم ميدونم بي ربطه ولي چاره اي نيست، بايد بخونيد:
    پسر عموي سه ساله ما به مامان باباش ميگه، من ماهيم، از تو رودخونه افتادم بيرون
    ماهي ها هم که نميتونن حرف بزنن (از اون لحظه به بعد هم فقط صداهاي مبهم از خودش درمياره که مثلا ماهيه)
    باباش ميگه پس دستت رو بده به من تا ورت دارم بندازمت تو آب
    اونم رو ميکنه به مامانش در گوشي ميگه: مامان من که ماهيم نميتونم حرف بزنم ولي تو به بابايي بگو ماهي که دست نداره!
    پاسخ

    واي چه بامزه و ناز. خدايا اين بچه ها و اين قدرت تخيل. يکي از شاگردام مي گفت پسر دو ساله و نيمه ام بزرگترين مشکلش که گاهي بابتش گريه هم مي کنه اينه که چرا بال ندارم مثل پرنده ها پرواز کنم.