• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : عمو فال چند مي گيري؟!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ذره بين 
    سلام
    "با چشمان بسته داشتم از دالاني عبور مي‌کردم که مرا به قلب سنت مي‌برد..."
    چه تعبير قشنگي! چه تجربه ي دوست داشتني شيريني!
    من بيشتر از اينکه به طنز موقعيت فکر کنم، به حس لطيف شما و تعامل بين دانش آکادميک و سنت فکر ميکردم. طنز نيست، لطيف و آرامش بخشه گاهي!
    نميدونم چرا اين شبه دانش هاي دست و پا شکسته ي سنتي، آرامش و خلوص خاصي همراه خودش داره که تجربش رو خيلي متفاوت ميکنه ...
    پاسخ

    سلام. ممنون. همين طوره. انگار كه نشسته باشي روي سكوي دم در خانه اي قديمي توي محله ي قلعه مسجد كجبافان.