وبلاگ :
كوهپايه
يادداشت :
... لحنِ بنان فرق نکرد!
نظرات :
1
خصوصي ،
9
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بي نام
سلام
هرچي فکر مي کنم بيابون و کورسوي نور و برف و سگ،حتما گرگ هم هست....وايييييييي. خدايا به فرياد برس.
سفيدي و نشاط انگيزي برف، خنکاي مست کننده ي هوا، سکوت خيال انگيز هواي برفي، آروم آروم قدم زدن با کلي لباس گرم..همه اش خراب شد با پارس سگ اونم تو شب تو بيابون.
من که رفتم تو خونه. شما هم تو اون فضا نمونيد، خطرناکه.
پاسخ
سلام. حدس مي زدم چنين چيزي بگين. ولي اگر شما هم مثل من کودکي رو توي ده زندگي مي کردين. دهي که گاهي ما بچه هاي آن، سرِ گرگي را که دو سه تا از مردهاي قلچماق شکارش کرده بودند، مثل توپ فوتبال در کوچه هاي تنگ و تو در توي آن مي گردانديم، اون وقت حس من رو از پارس سگ درک مي کردين و مي دانستيد که صداي او براي اهالي ده نشانه ي امنيت است. تازه پارس سگ خاطرات روزهاي عزيزي را در من زنده مي کند. روزهاي کودکي ام. شب هايي که من و برادر بزرگترم عليرضا کنار هم توي حياط روي تشک هايمان مي خوابيديم و به آسمان پرستاره نگاه مي کرديم و مثل يک شکارچي که مي خواهد شليک کند و مي خواهد دقيق هدف را ببيند يک چشممان را مي بستيم و سعي مي کرديم ستاره اي را که دقيقا بالاي سر ماست پيدا کنيم و هر کدام ستاره مان را به ديگري نشان بدهيم و خانه ي ما جايي بود که کمي آن طرف زمين هاي هنوز ساخته نشده بود و کمي آن طرف تر زمين هاي کشاورزي بود و صداي پارس سگ ها تا دير وقت مي آمد و...