"شايد چون احکام به درستي براي ما بيان نشده يا شايد در بيان احکام
بين وظايف شرعي و اخلاقي خلط كرده ايم و وظايف اخلاقي (غير واجب از نظر
شرعي) كه براي خواص است را به عنوان وظايف شرعي واجب براي همه مطرح كرده
ايم. پس تکليف ما چيست که هم دچار تخلف شرعي نشويم و هم در روابط اجتماعي
با جنس ديگر پخته ماهر و متعادل و معقول باشيم؟"اين قسمت دقيقا اون چيزي بود که تو ذهن من ميگذشت و ميخواستم بگم.
به نظرم احکام اسلام تعالي بخش و سازندس و تمامي نيازهاي انسان رو در نظر گرفته. در فلسفه حجاب و عفاف هم اون روح نعالي بخش و تناسب با نيازهاي فردي و جمعي دو جنس لحاظ شده بي شک.
حرف من درباره ذهنيت ما متشرعين درباره محدوده حکم خداست.
ببينيد همين اختلاف نظرهايي که الان بين ما چند نفر هست نشون ميده ذهنيت هاي ما با اون چيزي که در رساله هاي عمليه هست يکي نيست لزوما.
جامعه متشرعين ما براي خودشون گاهي تفاسيري از احکام دارن.
مثال بزنم: من به عنوان يه متشرع، اگه ببينم که دختر نوجوانم، يه نوع ارتباط با جنس مخالف از جنس دوستي داره، آيا هيچ وقت به ميزان اون ارتباط دقت ميکنم در عکس العملي که بهش دارم؟ هيچ وقت سعي ميکنيم به جوانتر ها بياموزيم که تا کجا اين رابطه صحيح و از کجا ناپسنده؟
خود اون خانم نو جوان رو در نظر بگيريم، اگه احکام اخلاقي و احکام شرعي اسلام در اين زمينه براش يه جور تصوير شده باشه، بعيد نيست که با زير پا گذاشتن يه ميزان صرفا اخلاقي و نه شرعي، خودش رو خارج از مسير صحيح تصور کنه و همين باعث بشه مسير رو تا تهش بره. اينه که ميگم احساس گناه آسيب داره.
نمي دونم خوب تونستم منظورم رو بيان بکنم يا نه. البته اينا افکاريه که حتما جاي نقد و بررسي داره. اما به نظرم اومد که حالا که بحث اخلاق و احکام شرعي شد، اين مسائلي که خود ما متشرعين به وجود مياريم گاهي هم بهش بپردازيم.