• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان (3)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + مرسي 


    سلام استاد

    خيلي خيلي ممنون که نوشتيد دستتون درد نکنه تشکر.

    فعلا نظرخاصي ندارم.

    پاسخ

    سلام. ممنون از لطف شما.
    + ذره بين 
    سلام
    چقدر دردناک!
    فقط دارم به اين فکر ميکنم که ساجده با چنين تجربه تلخي، بايد ترسيده باشه و احتياطش از حد معمول خيلي بيشتر شده باشه. حتما بعد از اين اتفاق شرايطش به اندازه اي سخت شده که از سر بيچارگي به حرف زدن با استادش پناه آورده.
    پاسخ

    سلام. بله. منم همين طور فكر مي كنم.
    + بي نام 
    سلام
    ميشه تندتر بنويسيد داستان رو؟ اين داستان خيلي ملموسه، شبيه اين اتفاق رو من بارها شنيدم. کاش روند داستان، جواب سوال آدم هايي رو بده که اين طوري زندگي مي گذرونند و يا روايت متفاوتي از ادم هايي غير خودشون بشنوند. ممنون به خاطر انتخاب موضوع.
    پاسخ

    سلام. از اين تندتر!؟ ممنونم.
    + setare 
    سلام...الانم ک بعد از مدتها بقيه داستانو نوشتيد جاي حساسش تموم شد؟ ياد قبلنا که دو سه صفحهکامل ورد مينوشتيد بخير:-)
    پاسخ

    آخي. چشم.
    + مرسي 

    آخه اوشون که نيومده اينجا چيزي بگه. من از حرفاش تفکرات چپ اندر قيچي به ذهنم مياد. اما وجدانا مرد هم مردهاي قديم.
    + مرسي 

    من بايد يه اعترافي بکنم همش تقصير آقاي خونمونه. ايشون ميگن مث اورانگوتان ... من معذرت ميخوام ازين تفکرات قوزي.
    پاسخ

    خيالي نيست ولي اعتراف مال مواقعيه که تقصير خود آدم باشه در ساير موارد اسماي ديگه اي داره مثلا افشاگري، لو دادن، فروختن و...
    + مرسي 


    ازتوي لپ لپ... ذره بين اصلا هيجاني درکار نبيد گويي جيگر. (خداييش دلم ميخواد ساجده بره بگه آره استاد نبوديد اوهو اوهو ببينيد چه بي احترامي که بهم نشد... اوهو اوهو بعد مث داغ ديده ها با مشت بکوبه تو سينش و رو پاهاش.موهاشو چنگ بزنه. باناخناش صورتشو خراش بندازه دستشو گاز بگيره يهوبپره يقه استاد رو بامشت بگيره بگه همش تقصير توئه يه چک بزنه تو صورتش انگشتشو فرو کنه تو چشم استاد ....ههههههههه )

    پاسخ

    طرحتون جون مي ده واسه يه فيلمفارسي خفن.
    + ذره بين 
    مرسي اين شکلک دوميه رو از کجا آوردي؟ خيلي باحاله!
    + ذره بين 
    سلام
    ميشه زودتر تعريف کنيد که بعدش چي شد؟
    پاسخ

    سلام. بايد امشب يه کاري رو تموم کنم اگه زود تموم شد چشم.
    + مرسي 


    سلام

    ميبينم که! خب خب يه دختر خانوم ميخواد رازي رو که به مادرشم نگفته به استاد قديميش بگه. عجب! عجب!

    منظور بنده اينه شما طوري گفتين، ک انگار ادامه ي داستان منتظر ماست(ما ادامه بديم، چون گفتين ک راه حل...)
    منتظر ادامه اش هستيم...
    پاسخ

    آخه همين الانش هم دختراني داراي وضعيتي مشابه ساجده تو اين کشور کم نيستند. چشم.
    سلام
    نوشتين(اگه تونستين يه راه حلي بذارين پيش پاش)
    مگه داستان زنده اس؟!
    چرا مرخصي نگرفته بود؟

    پاسخ

    داستان غالبا يعني ترکيب واقعيت و خيال. حالا نسبت هر يک از اين دو ممکنه در داستاني بيشتر يا کمتر باشه. حالا تو ادامه ش مي گم.
    + مرسي 

    ميخوام بگم آدم ميتونه چند سال کنکور بده تا دولتي قبول شه. زحمت بکشه درس بخونه. کار شاقي نيست. بله خيليا ميرن بخاطر تنبلي(باعرض پوزش) اين دختره تنبله!؟
    پاسخ

    موقعي که رفت که اوضاعشون اين قدر بد نبود. باباش زنده و سر حال و کاري. اينم که شما مي گين يه راهيه ولي خب همه شرايطشون مثل هم نيست. به هر حال گذشته ها گذشته. بهتره ببينيم چي به سرش اومده بعد اگه تونستين يه راه حلي بذارين پيش پاش.
    + مرسي 

    سلام

    عجب داستاني!

    (الکي) ببخشيد مجبور بوده دانشگاه آزاد بره؟!
    پاسخ

    الان اين همه آدم مي رن دانشگاه آزاد واسه چي ميرن؟ کي از مفتکي درس خوندن بدش مياد؟
     <      1   2