• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : با زندگيت ميخواي چي کار کني؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    تامل برانگيزه !!!
    فعلا cancel ميکنيم ، هنوز اول جوونيمونه...
    + ذره بين 
    سلام
    switch uzer رو ميزنم که برنامه ها باز بمونه، بعد کاربرش رو عوض ميکنم، چند وقتي يه آدم هنرمند اهل سفر رو که بک گراند زندگيش طبيعته، ميذارم جاش.
    روح سيستم زندگيم به آرامش و انرژي و دنياي بي استرس نياز داره بد جور...
    بعد البته برش ميگردونم دست کاربر اصليش تا همون برنامه هاي قبلي رو با انرژي و همت مضاعف اجرا کنه!
    پاسخ

    سلام. خيلي فني و شاعرانه بود. حظ کردم.
    + رضا 

    به مرسي:

    سلام. داستان يوسف و زليخا تاييد عرض بنده است نه فرمايش شما. حرف بنده را متوجه نشديد. دليلي براي ادامه بحث نميبينم. عزت زياد...

    + مرسي 

    سلام. من چند تا سوال پرسيدم بحث به کجا رسيد! استاد باتوجه به اين که حداقل دوساله در پروژه هاي صداوسيما در اين رابطه مشغول مطالعه و تامل هستيد خوشحال ميشم پستتون رو بعد ها اگر دوس داشتيد بخونم اما آقاي رضا از جوابتون قانع نشدم. ببخشيد داستان يوسف و زليخا که ديگه قطعا از قصص قرآنيست. نميخوام سر جزئيات برم اما به نظرم ادبيات ما با داستان هاي قرآن رابطشون عموم و خصوص من وجه است. وقتي ميگيد کتاب بديم درمورد إل و بل اما داستان نديم چون ضررش کمتره . من مخالفم بستگي داره به گروه سنيي که قراره اين داستان رو بخونن يعني اگر يکي اومد داستان يوسف و زليخا رو نوشت جمله هيت لک و راودتني رو حذف کنه چون بده!؟ اين درسته!؟ يا نه، اين جملات رو در داستان هاي قرآني مجاز بدونيم اما توي داستان هاي غير قرآني نه؟! چه معياري وجود داره براي اين تفکيک؟!من از حرفاي شمااين جوري برداشت کردم(شايدم اشتباه باشه)درضمن تو بحث علمي جاي لفافه و سانسور و بوووووق نيست اما من نميدونم ميشه اينجا بحث علمي کرد يا خير! اگرم موافق باشيد ديگه ادامه نميدم اما سوالاتم سرجاش باقيه. براتون در برنامه بيست ساله آرزوي موفقيت ميکنم.
    پاسخ

    سلام. همان طور که عرض کردم اين بحث بخشي از يک پروژه ي وسيع تره و هنوز کار داره تا به نتيجه اي برسه. فعلا هم به خاطر تغييرات مديريتي در اون مرکز که متولي اين پژوهشه، اصل پژوهش در حال ماليده شدنه. ولي اگر آماده شد چشم.
    + رضا 
    به نظرم پاسختان به دو کامنت قبل تر من اصلا مناسب نيست. مخصوصا توصيف آن مدلي کواعب اترابا، صلاح ديديد پاک کنيد. به هر حال درصد بالايي از خواننده هاي وبلاگ شما خانم هستند و من به سهم خودم بابت راه افتادن چنين بحثي عذرخواهي ميکنم.
    پاسخ

    اصلاحش مي کنم.
    + رضا 

    سلام

    چرا مغلطه ميکنيد فيلسوف منطق! ما داريم درباره ي داستان و رمان حرف ميزنيم، نه هيچ متن ديگري. با اين تصويري کاريکاتوري که شما از عرض بنده ارائه داديد احتمالا من بايد معتقد به اين باشم که تمام کتابهاي اموزش مسائل زناشويي را جمع کنيم و يک کبريت حرامشان کنيم. نه آقا... شما بيا در اين وبلاگت يک پست بزار با عنوان نکته اي بهداشتي- علمي درباره زناشويي و هر چه دلت خواست با هر وازه اي مطلب بگذار، نميگويم غلط است. من ميخام بگم اگر ما يک کتاب آشنايي با مسائل زناشويي دست يک جوان کم سال بدهيم ضرر ندارد لااقل کم است اما اگر يک کتاب داستان که س/ک/س اشکار نه حتي ،بلکه س/ک/س پنهان دارد بدهيم او را خراب کرده ايم. نحوه تاثير داستان متفاوت است از متن معمولي.

    بزاريد شفاف سازي کنم: لطفا يک بار ديگر عرض بنده را بخوانيد برادر. من گفتم بريم از قصص قران رمان نويسي ياد بگيريم. يعني قصص قرآني را دربياوريم، به لحاظ ساختاري و محتوايي روي انها کار کنيم. سوره نبا کجايش قصص قرآني است؟ کواکب اترابا توصيف حوري بهشتي است! چه ربطي به عرض من داشت؟

    کار کردن بر روي قصص قرآني براي کودک و نوجوان و... در حوزه تعليم و تربيت و از منظر فلسفي جزء برنامه 20 سال اينده من است و فعلا ادعايي ندارم، يعني نميتوانم ادعايي بکنم. اما با مطالعه اندکم قصص قرآني را خيلي سربسته يافتم در اين مسائل. اگر قصص قرآني غير از اين است بفرماييد.

    درباره روايت هم همينگونه است. روايتي داريم که با شيوه داستان اينگونه مسائل را طرح کرده باشد؟ مثلا قال صادق (ع): يه روز يه مرتضي بود يه همکاري داشت به نام خانم بياتي....

    منظورم از واژه لخت بي پرده و بي حجاب بود ظاهرا چيز ديگري به ذهن ميرسد. استفاده نامناسبي بود.

    چقدر خوب شد که مخاطب اينگونه سخن گفتن و مثال اوردنتان "رضا" ست، نه کس ديگري.

    در هر صورت گردن من از گردن کرگردن کلفت تر ولي در مقابل حق از مو نازک تر اگر قبول نداريد توضيح دهيد.

    پاسخ

    سلام. خوشحالم از اينکه اين بحث رو پيگيري مي کنيد. حقيقت اين است که اين بحث که يکي از چالش هاي بحث "رمان ديني" در زمان ماست بحث مهمي است که من بايد هنوز درباره اش بيشتر تامل و مطالعه کنم. براي نکته هايي که شما فرمودين و من با بعضي از آنها همعقيده و با بعضي از آنها مخالفم يا حداقل نسبت به درستي آنها ترديد دارم،پاسخ هايي دارم ولي ترجيح مي دهم شتابزده وارد جزئيات اين بحث بيشتر از اين نشوم. شايد در آينده به عنوان يادداشتي در وبلاگم نوشتم.
    + رضا 

    سلام. ممنون. اشتباه نشه من با همه داستان مخالف نبودم. ولي بعضي جاها ببخشيد به نظرم لُخت نوشته شده بود. اين اتفاق نبايد تو نوشته هاي آدم بيفته. ببينيد توي قرآن از مفاهيم بدتري استفاده شده ولي در حاله اي از حيا و اين خيلي قشنگه. اين کار در عين اينکه باعث انتقال همان مفاهيم ميشود، به نوشته عمق ميده. چرا ما بايد فقط فقه را از قرآن در بياوريم؟ چرا شيوه رمان نويسي را نبايد از قصص قرآن بگيرم؟ توصيف عشق زن و مرد خيلي قشنگه ولي به شرطي که عزت اونها هم به عنوان انسان حفظ بشه. نه اينکه بروز و ظهور آدم ها فقط از طريق فاکتورهاي جنسي باشه. حتي اگر اين بخشي از واقعيت فعلي باشد، هر واقعيتي را نبايد به تصوير کشيد. خيلي رفتارها در طي داستان مورد تاييد قرار گرفت و فقط توصيف نبود. هر داستان توصيفي حتما با تجويزهايي همراه است، خودآگاه يا ناخودآگاه.


    پاسخ

    سلام. نظرتون درباره ي بعضي روايات معتبر و مضامين آنها که به مراتب از تعبيرات بنده رک تر و به تعبير شما لخت تر است چيه؟ نظرتون درباره ي سيره ي علما چيه؟ داستان بي بي کنيز شيخ بهايي (با اون مقام علمي اش در فقه و تفسير و حديث و...) در نان و حلول. متن منابع تاريخي معتبر را که سال هاست در فرهنگ شيعه مورد رجوع هستند و ترجمه مي شوند و چاپ مي شوند چه؟ مي خواهيد ماجراي خالد و زن مالک بن نويره را عينا ذکر کنم تا بفهميد داستان لخت يعني چي؟ من در اين باره نمي خواهم داوري بکنم که اين کار تا چه حد رواست يا روا نيست مي خواهم بگويم مسئله به اين سادگي ها که شما فکر مي کنيد نيست. و اما قرآن يک مثال مي‌زنم و مثال‌ها ديگري هم دارم که اگر لازم شد عرض مي کنم. در قرآن کريم در سوره ي نباء آيه ي 33: تعبيري دارد درباره ي زنان بهشتي: (کواعب اترابا) که ترجمه ي آن مي شود: دختراني نار پستان. به نظر شما با توجه به آيه ي قرآن من مي توانم رمان نويسي ام رو از قرآن ياد بگيرم و در توصيف يکي از شخصيت هاي داستانم عينا همين تعبير قرآن را به کار ببرم يا خير؟
    + مرسي 

    سلام. آقاي رضا مرسي که عاقلانه برخورد ميکنيد. يه چيزي بگم واقعا از خوندن بعضي جمله هاي داستان هم ميترسيدم هم لذت ميبردم اما اگراونا حذف ميشدن داستان ديگه زيبا نبود نه اينکه مخاطب جذب نميشد. هر نوشته اي بالاخره مخاطب خاص خودشو پيدا ميکنه اما من به شخصه صحنه هاي رمان(تيک) رو دوس دارم هرچند گفتم که گاها هم ميترسيدم اما تو کتم نميره که چون مخاطب تصوير سازي ميکنه يعني نبايد نوشته ها رو زيباو توصيفي نوشت؟!پس علايقمون رو خاک کنيم؟! استاد هدف داشتن ازين توصيفات الکي و کشکي که نبودن. دوس دارم جوابتون رو بدونم چون واقعا برام مهمه و البته شما رو آدم منطقيي ميبينم و عکس العملتون رو پسنديدم(شايدم اشتباه ميکنم و اين شکلي هستيد!) از تنوع کامنتتونم مرسي خيلي قشنگ شده نه دخترونه نيست خيالتون راحت.
    + رضا 


    دوست دارم برم رو stand by

    خسته ام. خستگي فکري. دلم ميخاد يه مدت مغزم هيچ پردازشي نکنه. برم کما يه ذره سلولاي مخم استراحت کنن. کسي هست بتونه يه جوري بزنه تو سرم که فقط برم تو کما! نميرما!

    پاسخ

    به نظرم از جناب "همه چي آرومه" بخواهيد که از مهارت هاشون در اين زمينه استفاده کنند. البته اول ازش تضمين بگيريد که...
    + رضا 

    سلام. شما بزرگواري.
    (تلاش در جهت خوشگل سازي و ناناز سازي کامنت)

    منم احيا داشتم. هنوزم وقت نکردم بخوابم. دروغ چرا تو اتوبوس تا خونه خوابيدم. از توضيح مفصلتون ممنون. همه حرف من هين بود، ميخواستم همين کار رو بکنيد که به هدفم رسيدم. ميخاستم بگم اگه حرف من اشکالي داره مثل الان بگيد رضا تو جزم انديشي يا افق ديدت وسيع نيست. فوقش من ميگم خودتونيد! ( ربونم لال) نه اينکه رو کنيد به بقيه بگيد چقدر بعضيا فلان.... با چوب دنبال ادم کنيد بهتر از اين کاره.

    ( تلاش در جهت ...)

    قبول من هيچ دانشي از هنر ندارم اما از نظر من استفاده از يکسري فاکتورها در داستان صرفا براي جذب مخاطبه. جذب مخاطب خوبه ولي هدف وسيله رو توجيه نميکنه. شما بهتر از بنده ميدانيد که تاثير متن به مراتب بيشتر از حتي عکس است چون از يک جمله هزار تصوير در ذهن ساخته ميشود ولي با عکس يک تصوير. داستان بهترين وسيله براي عادي سازي هر چيزي است چون مخاطب با شخصيت ها همزاد پنداري ميکند.

    به نظر من دکارت ميتونه تابلو موناليزا رو نقد کنه، مخصوصا لباس بازي رو که پوشيده با اون نيش تا بنا گوش باز رو(فک کنم با خانوم بياتي گشته جلف شده)

    (تلاشي در جهت ...

    به مرسي خانوم: جايي نرفتم بابا! گفتم خدا بيامرز... طلب مغفزت واسه خودم. تذکراتتان خوب بود. هميشه در هنگام خواندن کامنت بنده، بنده را در حالت در نظر بگيريد. نيش و کنايه هايم به شوخي است. چون بنده را نميشناسيد خشن ميپنداريد، ولي چشم سعي ميکنم آدم بشم. فقط سعي ميکنم، قول نميدم...

    اين کامنت چطوره؟ خوشگل شد؟ دخترونه نباشه؟

    + مرسي 

    سلام. من که افسرده نبودم يکي افسرده بود بهم گفتن خريد بره حالش بهتر ميشه. خب فرق هست.منظورتون رو نگرفتم
    پاسخ

    هيچ چي بي خي خي.
    + آرامش 
    چه جالب
    عميقا به فکر فرو رفتم!
    + مرسي 

    خواب کجا بود کلي کار داشتم و دارم هر کي وقت خواب داره به جاي ماها هم بخوابه . تو اين اوضاع يکي رو بايد ببري خريد ضد افسردگي به يکي دلداري بدي نترس قرار نيست بميري. اين جاهم که بل بشوييست ناپيدا. اصلا خودمم نميشناسم
    پاسخ

    بين افسردگي و دلخوري يه فرقايي هست نه؟
    + بي نام 
    من يکي بله احيا داشتم. ديشب که هيچي تا ظهر امروزم بعيده برسم بخوابم. خوابم هم مياد ولي کار دارم. خوشحالم که مي گيد خوبيد. هميشه خوب باشيد.
    مرسي تو هم کابوس نبين. دوباره بخواب. گويا مخترع از شکايتش صرف نظر کرد
    واي فکر نکنم تو عمرم اين همه پشت سر هم خالي بسته باشم....
    + مرسي 

    خواب خوب ببينين.
       1   2      >