به مرسي:
سلام. داستان يوسف و زليخا تاييد عرض بنده است نه فرمايش شما. حرف بنده را متوجه نشديد. دليلي براي ادامه بحث نميبينم. عزت زياد...
سلام
چرا مغلطه ميکنيد فيلسوف منطق! ما داريم درباره ي داستان و رمان حرف ميزنيم، نه هيچ متن ديگري. با اين تصويري کاريکاتوري که شما از عرض بنده ارائه داديد احتمالا من بايد معتقد به اين باشم که تمام کتابهاي اموزش مسائل زناشويي را جمع کنيم و يک کبريت حرامشان کنيم. نه آقا... شما بيا در اين وبلاگت يک پست بزار با عنوان نکته اي بهداشتي- علمي درباره زناشويي و هر چه دلت خواست با هر وازه اي مطلب بگذار، نميگويم غلط است. من ميخام بگم اگر ما يک کتاب آشنايي با مسائل زناشويي دست يک جوان کم سال بدهيم ضرر ندارد لااقل کم است اما اگر يک کتاب داستان که س/ک/س اشکار نه حتي ،بلکه س/ک/س پنهان دارد بدهيم او را خراب کرده ايم. نحوه تاثير داستان متفاوت است از متن معمولي.
بزاريد شفاف سازي کنم: لطفا يک بار ديگر عرض بنده را بخوانيد برادر. من گفتم بريم از قصص قران رمان نويسي ياد بگيريم. يعني قصص قرآني را دربياوريم، به لحاظ ساختاري و محتوايي روي انها کار کنيم. سوره نبا کجايش قصص قرآني است؟ کواکب اترابا توصيف حوري بهشتي است! چه ربطي به عرض من داشت؟
کار کردن بر روي قصص قرآني براي کودک و نوجوان و... در حوزه تعليم و تربيت و از منظر فلسفي جزء برنامه 20 سال اينده من است و فعلا ادعايي ندارم، يعني نميتوانم ادعايي بکنم. اما با مطالعه اندکم قصص قرآني را خيلي سربسته يافتم در اين مسائل. اگر قصص قرآني غير از اين است بفرماييد.
درباره روايت هم همينگونه است. روايتي داريم که با شيوه داستان اينگونه مسائل را طرح کرده باشد؟ مثلا قال صادق (ع): يه روز يه مرتضي بود يه همکاري داشت به نام خانم بياتي....
منظورم از واژه لخت بي پرده و بي حجاب بود ظاهرا چيز ديگري به ذهن ميرسد. استفاده نامناسبي بود.
چقدر خوب شد که مخاطب اينگونه سخن گفتن و مثال اوردنتان "رضا" ست، نه کس ديگري.
در هر صورت گردن من از گردن کرگردن کلفت تر ولي در مقابل حق از مو نازک تر اگر قبول نداريد توضيح دهيد.
سلام. ممنون. اشتباه نشه من با همه داستان مخالف نبودم. ولي بعضي جاها ببخشيد به نظرم لُخت نوشته شده بود. اين اتفاق نبايد تو نوشته هاي آدم بيفته. ببينيد توي قرآن از مفاهيم بدتري استفاده شده ولي در حاله اي از حيا و اين خيلي قشنگه. اين کار در عين اينکه باعث انتقال همان مفاهيم ميشود، به نوشته عمق ميده. چرا ما بايد فقط فقه را از قرآن در بياوريم؟ چرا شيوه رمان نويسي را نبايد از قصص قرآن بگيرم؟ توصيف عشق زن و مرد خيلي قشنگه ولي به شرطي که عزت اونها هم به عنوان انسان حفظ بشه. نه اينکه بروز و ظهور آدم ها فقط از طريق فاکتورهاي جنسي باشه. حتي اگر اين بخشي از واقعيت فعلي باشد، هر واقعيتي را نبايد به تصوير کشيد. خيلي رفتارها در طي داستان مورد تاييد قرار گرفت و فقط توصيف نبود. هر داستان توصيفي حتما با تجويزهايي همراه است، خودآگاه يا ناخودآگاه.
دوست دارم برم رو stand by
خسته ام. خستگي فکري. دلم ميخاد يه مدت مغزم هيچ پردازشي نکنه. برم کما يه ذره سلولاي مخم استراحت کنن. کسي هست بتونه يه جوري بزنه تو سرم که فقط برم تو کما! نميرما!
سلام. شما بزرگواري. (تلاش در جهت خوشگل سازي و ناناز سازي کامنت)
منم احيا داشتم. هنوزم وقت نکردم بخوابم. دروغ چرا تو اتوبوس تا خونه خوابيدم. از توضيح مفصلتون ممنون. همه حرف من هين بود، ميخواستم همين کار رو بکنيد که به هدفم رسيدم. ميخاستم بگم اگه حرف من اشکالي داره مثل الان بگيد رضا تو جزم انديشي يا افق ديدت وسيع نيست. فوقش من ميگم خودتونيد! ( ربونم لال) نه اينکه رو کنيد به بقيه بگيد چقدر بعضيا فلان.... با چوب دنبال ادم کنيد بهتر از اين کاره.
( تلاش در جهت ...)
قبول من هيچ دانشي از هنر ندارم اما از نظر من استفاده از يکسري فاکتورها در داستان صرفا براي جذب مخاطبه. جذب مخاطب خوبه ولي هدف وسيله رو توجيه نميکنه. شما بهتر از بنده ميدانيد که تاثير متن به مراتب بيشتر از حتي عکس است چون از يک جمله هزار تصوير در ذهن ساخته ميشود ولي با عکس يک تصوير. داستان بهترين وسيله براي عادي سازي هر چيزي است چون مخاطب با شخصيت ها همزاد پنداري ميکند.
به نظر من دکارت ميتونه تابلو موناليزا رو نقد کنه، مخصوصا لباس بازي رو که پوشيده با اون نيش تا بنا گوش باز رو(فک کنم با خانوم بياتي گشته جلف شده)
(تلاشي در جهت ...
به مرسي خانوم: جايي نرفتم بابا! گفتم خدا بيامرز... طلب مغفزت واسه خودم. تذکراتتان خوب بود. هميشه در هنگام خواندن کامنت بنده، بنده را در حالت در نظر بگيريد. نيش و کنايه هايم به شوخي است. چون بنده را نميشناسيد خشن ميپنداريد، ولي چشم سعي ميکنم آدم بشم. فقط سعي ميکنم، قول نميدم...
اين کامنت چطوره؟ خوشگل شد؟ دخترونه نباشه؟