• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان 8
  • نظرات : 2 خصوصي ، 49 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     
    + ذره بين 
    سلام
    شما رو نمي دونم، اما من دارم به عشق پاک مرتضي (به مهتاب) ايمان ميارم...
    + مرسي 

    سلام.آهاي آهاي آقاي بي نام تند نريد لطفا! ترمزدستي بغل دستتونه. نديديد چطور توي ديالوگاي قبلي نشون داد که پتانسيل اين رو داره که عشقش رو از هوس جدا کنه. حالا صبرکنيد من مثل شما زود قضاوت نميکنم درسته مرتضي تا حالا خوب رفته اما يادتون نره که کارها از همين افکار آدما شروع ميشن.وووووووي ترسيدم . چقدر ذهن آدما ميتونه پليد بشه. استاد فکرکنم شب خواب بد ببينم. نميگيد بچه ها ميترسن؟( کودک درون آدم ها منظورمه. سوء برداشت نشه)
    + مرسي 


    سلام

    راستش يه کم از نوشتتون شوکه شدم.("نه ديگه تا اين حد") ماشالا تخيتون بيش فعاله. بگذريم. يه خواهش داشتم يادتونه خودتون ميفرموديد آدم گاهي دلش ميخواد نوشته رو يه جا بخونه که بفهمه آخرش چي ميشه خب الان فکرکنم بايد يه کوچولو تندتندتر بنويسين. بله ميدونم روزانه مينويسين و صرفا جنبه تفريحي داره براتون، اما خب حداقل سعي کنيد بيشتر تر بنويسيد تا تهشم زودزودتر معلوم بشه.

    پاسخ

    سلام. خودمم دوست دارم زودتر تموم بشه ولي خب داستان بايد اول تو ذهن خودم ساخته بشه که اونم کار ساده اي نيست حداقل براي من. با اين حال سعيم رو مي کنم.
    + بي نام 
    سلام
    مرسي خانم کجايي ببيني اين مهتاب چشم دريده چطور مرتضاي بدبخت رو گذاشته سرکار؟ اون وقت هي بگو عشق عشق به قول خودت واه واه واه
     <      1   2   3   4