• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان 8
  • نظرات : 2 خصوصي ، 49 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رضا 

    دوباره سلام

    از هر طرف حساب کردم ديدم 3 نفر ميشه مرسي و بي نام و ذره بين احتمالا!

    اول اينکه شما خيلي شبيه ويتگنشتاين هستيد. از اين نظر که فقط دوست داريد براي موافق هايتان حرف بزنيد. هر کس شما را نقد کند ميگويد من ديگه حرف نميزنم: اينا بي جنبه اند. افق ديدشون کوره. اصلا در شان حرفاي فلسفي من نيستند. بارها در اينجا شاهد بحثتان با منتقدانتان بودم.

    اجازه دهيد ادم ها حرف بزنند و نقدتان کنند و راه يادگيري را براي خود باز بگذاريد هرچند که استاد باشيد که هستيد.

    دوست داشتم درباره اين موضوع با شما يه بحث فلسفي خوب راه بيندازم، منتظر پايان داستان بودم ولي ظاهرا افق ديدم کور است و در شان افق 360 درجه ي شما نيست.
    اصل اول وبلاگ نويسي احترام به خواننده است جناب استاد.

    خداحافظ از همگي

    آقا رضا خدابيامرز

    پاسخ

    سلام. من مخلص همه ي خواننده هام (از جمله آقا رضا) هستم چه موافقام و چه مخالفام. اول نمي خواستم بيش از اين پاسخ اين کامنت را بدهم ولي حرف آقا رضاي عزيز که با من سخن از احترام از مخاطب مي گويد وادارم کرد بنويسم. تا خوانندگان ديگر هم بدانند چه اظهار نظرهايي مرا از نوشتن دلسرد مي کند و باعث مي شود حال راننده اي را پيدا کنم که مسافري نيمه شب به او گفت براي کي رانندگي مي کني همه خوابن؟ آيا من انتقاد ناپذيريم؟ بله هر کسي از موافق خوشش مي آيد اما نه اينکه گوشي براي شنيدن نظر مخالف و پذيرش نظر او اگر پشتوانه داشته باشد نداشته باشم. اگر انتقاد ناپذير بودم که نظر شما را از اول عمومي نمي کردم. الان شما خيلي انتقاد پذير هستيد که با نقد من که به آرام ترين لحن و نازک ترين تعبيرات چيزي را گفتم که تازه به صراحت هم شامل شما نمي شد اين قدر برآشفته شدين؟ من به کسي بي احترامي کردم؟ من گفتم جنبه ندارين يا افق ديدتان کوره؟ اينکه بگويم در آرزوي مخاطبي هستم که جنبه ي بيشتر و افق ديد وسيع تري داشته باشد يعني چه؟ يعني اينکه جنبه دارد افق ديدش وسيع است اما نه در حدي که من انتظار دارم. (دوستان حال رقت بار مرا مي بيينند؟ من بايد معناي صفت برتر در دستور را هم توضيح بدهم) اظهار نظرهاي شتابزده و از روي عصبانيت و داراي جزميتي بيش از دانش و فرهيختگي صاحب آن، حال مرا مي گيرد. من را ببخشيد که اين قدر رک مي گويم قصد جسارت ندارم. نظرات دوستاني مثل شما و همه چي آرومه و گاهي بي نام (که شما نمي دانيد چقدر انسان شريف و دوست داشتني اي هست) نشان مي دهد که با عرض معذرت هيچ درکي از هنر يا لااقل داستان يا لااقل نسبت بين واقعيت و ادبيات نداريد يا اگر داريد خيلي کم است اما جزميت و مطلق انديشي تان خيلي بيشتر از آن است که بايد. مثال شما مثل اين است که دکارت بخواهد تابلوي نقاشي موناليزا را تحليل و نقد کند و مثال نقدهاي بي نام (گاهي) مثل نقد رمان صدسال تنهايي مارکز در دقايق پاياني يک کلاس احکام است. بگذريم.