آقاي بي نام سلام
بحث من سر حرفاي مرتضي و مهتاب بود نه عملکرد بازيگراي داستان. ببينين شما گفتيد با مرتضي موافقيد يعني"عشق زميني اون طوري که مهتاب ميگه رو قبول ندارين." يعني عشقي که فقط يه نفر تو دل آدم باشه و تا ابد بمونه رو قبول ندارين. درسته؟ اول بايد بحثا ازهم تفکيک بشه بعد من خودم فنجون ميارم تو سرو کله ي همديگه خورد وخاکشير بنماييم. خب برم سر جملات شما: عشق اصطلاحي که با چشم و ابرو آغاز بشه باوصل ازبين ميره. من اين جمله رو موجبه جزئيه ميدونم عشقي با چشم و ابرو هم آغاز بشه (نميگم ميپسندم يانه) ميتونه پايدار باشه يعني از لحاظ عقلاني شروعش با عاملي است که ناپايداره اما بعد به دلايل ديگه مثل روحيات و ... باعث پايداريش بشه.پس شد اون چيزي که شما بهش گفتيد عشق يعني يه حس ماندگارو پايدار. درمورد اون چيزي که ميگيد در گرو هدف : هدف يه مفهم عامه هرفردي براي خودش هدفي داره و شما هم که فيلسوفيد و ميدونيد امر بدون هدف اصلا نداريم. امامنظور شما چه هدفيه؟ هدف عرفاني و تعالي روح ... بله انکارنميکنم که خيليا ازين هدفا ندارن اما منجرنميشه که عشق براشون حاصل نشه. درمورد عشقي که ته اش بشه اسيد پاشي ... منم نگفتم خوبه من ميگم اون عاشق شده اما عشقش با هوس قاطي شده که دراينجا من با شما هم نظرم وقتي پاي هوس بياد وسط ديگه ناپسنده. درمورد مسعود و مهتاب خب عاشق شدن اما به همون معنا تا اينجاي داستان البته رفتار غلط زياد داشتن اما بازم نميشه گفت عشق نيست. "جمله استفهام انکاري شما: داستان ما...عشقه؟ اصلا پسنديده است؟" 1. اينکه عشقه؟ 2. اينکه پسنديده است يانه؟ عشق بودنش عشقه اما ازون جايي که باهوس مخلوط شد ديگه ناپسند شد. و جواب اين دو باهم فرق داره!