• وبلاگ : كوهپايه
  • يادداشت : داستان (4)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 28 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرسي 

    مسعود: سلام اوه اين چه ريختيه؟! مگه آرايشگاه نبودي؟

    - ساکت فعلا من بايد توبيخ کنم. بهت نگفتم خودم خبر ميدم اصلا من اگر بخوام هر چي هست و نيست رو فراموش کنم ميشه؟ چرا نميذاري؟

    - نميخواي بوس بفرستي؟

    - کوفته برنجي تو اينجا بودي مگه؟

    - اوهوم. دلم خواست.

    - دستگيره در رو باز ميکنه پياده شه: تو آدم بشو نيستيا.

    - دست مهتاب رو ميگيره: صبرکن حرفاي من رو نشنيدي. کجا با اين عجله؟

    - دستشو ميکشه : ولم کن نميخوام ببينمت دست بردار ديگه . جيغ ميزنم ها.